the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۶ آبان ۱۲, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

خدا، نوشابه، علی دایی

» امروز دیدم کسی به دلیل بیماری و ناتوانی، مقدار زیادی پول به کس دیگری داده است تا مناسک حج را برای‌اش به جا آورد. یاد زمانی افتادم که کشیش‌ها زمین‌های بهشت را تکه تکه می‌کردند و به فروش می‌رساندند.

» شاید دیده باشید بیش‌تر کسانی که در مسابقات ورزشی به پیروزی می‌رسند پیروزی خود را به تلاش بچه‌ها و کمک خدا نسبت می‌دهند. این ویژگی را من در امیر قلعه‌نوعی خیلی زیاد دیده‌ام. ایشان حتا پیروزی تیم خود را به خواست امام زمان هم نسبت می‌دهند.
سال پیش که سایپا قهرمان لیگ شده بود علی دایی خیلی از خدا تشکر می‌کرد و پیروزی‌های پی‌درپی تیم‌اش را لطف و کمک خدا می‌دانست.
ولی امسال، علی دایی چه کسی را عامل شکست‌های پی‌درپی تیم‌اش می‌داند. آیا خداوند امسال از تیم سایپا رفته است؟ شاید امسال خدا بیش‌تر به تیم‌های اروپایی و به‌خصوص آرسنال کمک می‌کند و از تیم‌های ایرانی کمی غافل شده است. البته بگذریم که تا این‌جای کار خیلی به تیم پیروزی کمک کرده است و این تیم در صدر جدول قرار دارد.

با این حرف‌ها، آیا کسی که با تلاش زیاد در کاری به موفقیت می‌رسد، باید از خدا قدردانی کند؟ کمک خدا چه‌قدر نقش دارد؟

+ خیلی از قوانین و پدیده‌های علمی برای توجیه مشاهداتی به وجود آمده‌اند که از درک آن‌ها عاجزیم. وجود خدا هم خیلی وقت‌ها در توجیه مشاهدات‌مان یاری‌رسان است.

+ اشتباه نکنید. نمی‌خوام بگم خدا ساخته‌ی ذهن بشره. می‌خوام بگم به نظر من بیش‌تر برداشت‌های انسان از خدا خیلی سطحیه.

» الان دو سه سالی هست که نوشابه نخورده‌ام. دی‌روز دیدم یک نفر یک لیوان نوشابه دست‌اش گرفته و می‌خواد سر بکشه. بی‌اختیار نزدیک بود بزنم زیر دست‌اش تا لیوان نوشابه از دست‌اش بریزه! فکر کردم حواس‌اش نیست و واقعن داره یک لیوان سم می‌خوره!
+ کاشی و موزاییک رو خیلی راحت می‌شه با نوشابه شست‌وشو داد و تمیز کرد. کمی به فکر معده‌های بی‌چاره‌تون باشید! باور کنید اگر نوشابه نخورید نمی‌میرید!

» مثل این‌که رسمه وقتی یک شاعر می‌میره همه یک شعر ازش می‌نویسند. این هم سه شعر کوتاه از قیصر امین‌پور، تقدیم به روح پاک‌اش:

تکه‌ای از «جرئت دیوانگی»:
مردن چه‌قدر حوصله می‌خواهد
بی‌آن‌که در سراسر عمرت
یک روز، یک نفس
بی حس مرگ زیسته باشی!

«قاف»
و قاف
حرف آخر عشق است
آن‌جا که نام کوچک من
آغاز می‌شود!

«فردا»
دیروز
ما زندگی را
به بازی گرفتیم
امروز، او ما را...
فردا؟

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.