آن مرد کلاه سبز
دو تا چیز عجیب. اول این که یک جیزهایی از دو سالگیم یادم مونده که وقتی اونها رو برای بابا ننهم تعریف میکنم دهنشون از تعجب باز میمونه! قشنگ همهی اتفاقاتی که توی اون روز خاص افتاده رو با جزئیات کامل یادمه (دقیقن با همون جزئیاتی یادمه که یادمه دیروز چه اتفاقاتی برام افتاده!). حتی اون مرد رو هم یادمه که یه کلاه سبز سرش بود و با یه جعبه پر از آچار از صبح تا شب خونهمون بود.
اما جالبتر اینکه وقتی سه سالم بوده یه اتفاق مهمی افتاده که بهصورت طبیعی باید یادم مونده باشه؛ ولی کوچکترین چیزی ازش تو ذهنم نیست! پاک شده؛ سه سالگیم پاک شده، همهش، همهش پاک شده