نوری از آن سوی آسمان
یکی از آرزوهای من اینه که یه روزی، یه آلیاژی بسازم که تحملِ گرمای مرکز زمین رُ داشته باشه و اون وسط که میرسه ذوب نشه. بعدش از این آلیاژ یه لوله میسازم. هنوز نمیدونم قطر این لوله چهقدر باشه بهتره. شاید ده متر، شاید صد متر، شاید یک کیلومتر. اما طولاش برابره با قطرِ زمین. این لوله رُ فرو میکنم توی زمین. یه جوری که از این سرِ زمین به اون سرِش یه راه باز بشه. در واقع یه چاهی میزنم که اون سرش به زمین راه داشته باشه. بازدید از این چاه رایگان نیست. هیچ چیزی رایگان نیست توی این دنیا. بلیط میفروشم به هر کسی که بخواد اون تو رُ نگاه کنه.
شبها وقتی توی چاه نگاه کنی، اگر قطر لوله خیلی زیاد نباشه یه نور سفید ِ خیره کننده میبینی تهِ چاه. اگر قطر لوله اما به اندازهی کافی زیاد باشه آسمون پیداست. یه آسمونِ آبی، شاید هم با چند تکه ابر که توش حرکت میکنند. اگر هم طولِ این چاه انقدر زیاد باشه که آسمون پیدا نباشه میشه با دوربین یا تلسکوپ به تهِ چاه نگاه کرد حتا.
من این آلیاژ رُ جوری میسازم که گرما رُ از خودش عبور نده. بنابراین وسطِ لوله اصلن هوای گرمی نخواهد داشت. یکی از تفریحاتِ مردم این خواهد بود که یک طناب به پای خودشون ببندند و خودشون رُ پرت کنند داخل چاه. شخص با سرعت زیاد به سمتِ مرکز زمین حرکت میکنه. وقتی رسید اون وسط در حالیکه اشک تو چشمهاش جمع شده با بیشترین سرعتِ ممکن از اونجا عبور میکنه و به سمتِ دیگه ادامهی مسیر میده. انقدر میره تا میرسه اون سرِ زمین. اونجا که رسید دوباره برمیگرده سمتِ مرکز. این حرکتِ آونگی انقدر ادامه پیدا میکنه که شخص در مرکزِ زمین معلق و بیحرکت میایسته. شاید هم از هوش رفته باشه تا اون موقع. بعد با طناب میکشیماش بالا.
بعد از یه مدت هم ممکنه آبِ بارون وسطِ لوله جمع بشه. این باعث میشه که کسانی که خودشون رُ به داخل چاه پرت میکنند برای چند ثانیه از داخل آب رد بشن که این احساس بهتری بهشون میده. هر چند وقت یه بار میشه آب رُ تخلیه کرد البته.
بعضی وقتها ممکنه خورشید بهصورتِ مستقیم به داخلِ لوله بتابه. اون وقت شبها نورِ سفیدی از زمین به آسمون میتابه. شاید بخش وسیعی از محوطهی اطراف چاه هم روشن بشه. من زندگی رُ برای زمینیها زیباتر میکنم یه روزی.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون