خونریزیِ صبحگاهی
- سلام
- سلام
- خیلی وقته با هم گپ نزدیم
- آره، خیلی وقته
- چه خبر؟
- متاسفانه خونِ زیادی ازم رفته
- چرا؟ :O
- نمیدونم. صبح که از خواب پا شدم دیدم خون خیلی زیادی ازم رفته
- یعنی چی؟ خواب دیدی؟
- نه، واقعن بود
- خب آخه برا چی؟
- نمیدونم. برای خودم هم سواله
- مگه مجروحیت داشتی؟
- نه! به هیچ وجه! دیشب که رفتم بخوابم حالام کاملن خوب بود
- از بینی خونریزی داشتی؟
- نه، از پهلوم بود
- مگه سابقهی جراحت داری از آنجا؟
- نه اصلن. خیلی تعجب کردم
- راستش قصد فضولی ندارم اما یعنی بیسابقه بوده؟
- آره. فک کنم اولین باری بود که همچین احساسی داشتم
- ؟؟؟ باید بری دکتر ببینی چی میگه
- لازم نیست، الان خیلی بهترم
- به نظرم تو یه بخشی از وضعیتت را به من نگفتی و نمی خواهی هم بگی
- شما بپرسید من میگم. چیزی برای پنهان کردن نیست
- آخه اینکه بدون سابقه بیماری خاصی تو خواب خونریزی کنی خیلی عادی نیست!!
- آره دیگه! عادی نیست. باسهی همین صبح که احساس کردم خونِ زیادی ازم رفته کلی تعجب کردم
- حالا اگه زن بودی میشد گفت که دورهی عادت ماهیانه است اما تو که ...؟
- بله بله. اولاش خودم هم فکر کردم ممکنه دلیلاش این بوده باشه. اما بعد با خودم گفتم آخه من که زن نیستم
- برا همین حتمن باید بری دکتر
- آخه چرا برم دکتر؟ الان خوبه خوبم. یه کم آب انار خوردم کلی از گلبولهای قرمزم بازسازی شدند
- این هم از اون داستانهای وبلاگته؟
- نه بابا. دارم میگم واقعن خونریزی داشتم. خیلی زیاد بود خونی که رفته بود. در این حد که وقتی پا شدم نزدیک بود بخورم زمین اما دستام رُ گرفتم به دیوار
- خب مگه چاقو یا گلوله خورده تو پهلوت؟
- تا دیشب که پهلوم خوب بود. نمیدونم علت شکافته شدناش چی بود
- :-/
- طول شکافش هم خیلی زیاد بود. از زیر بغلم تا بالای آپاندیس
- آدمو می ترسونی!
- آره. خودم هم که صبح از خواب پا شدم خیلی ترسیده بودم
- عجب، من فعلا برم یه کاری دارم بعدا با هم گپ می زنیم دوباره. فعلا مواظب خودت باش که بیشتر از این خون ازت نره
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون