the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۹ تیر ۱۰, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

خونریزیِ صبحگاهی

- سلام
- سلام
- خیلی وقته با هم گپ نزدیم
- آره، خیلی وقته
- چه خبر؟
- متاسفانه خونِ زیادی ازم رفته
- چرا؟ :O
- نمی‌دونم. صبح که از خواب پا شدم دیدم خون خیلی زیادی ازم رفته
- یعنی چی؟ خواب دیدی؟
- نه، واقعن بود
- خب آخه برا چی؟
- نمی‌دونم. برای خودم هم سواله
- مگه مجروحیت داشتی؟
- نه! به هیچ وجه! دیشب که رفتم بخوابم حال‌ام کاملن خوب بود
- از بینی خون‌ریزی داشتی؟
- نه، از پهلوم بود
- مگه سابقه‌ی جراحت داری از آنجا؟
- نه اصلن. خیلی تعجب کردم
- راستش قصد فضولی ندارم اما یعنی بی‌سابقه بوده؟
- آره. فک کنم اولین باری بود که همچین احساسی داشتم
- ؟؟؟ باید بری دکتر ببینی چی می‌گه
- لازم نیست، الان خیلی به‌ترم
- به نظرم تو یه بخشی از وضعیتت را به من نگفتی و نمی خواهی هم بگی
- شما بپرسید من می‌گم. چیزی برای پنهان کردن نیست
- آخه اینکه بدون سابقه بیماری خاصی تو خواب خونریزی کنی خیلی عادی نیست!!
- آره دیگه! عادی نیست. باسه‌ی همین صبح که احساس کردم خونِ زیادی ازم رفته کلی تعجب کردم
- حالا اگه زن بودی می‌شد گفت که دوره‌ی عادت ماهیانه است اما تو که ...؟
- بله بله. اول‌اش خودم هم فکر کردم ممکنه دلیل‌اش این بوده باشه. اما بعد با خودم گفتم آخه من که زن نیستم
- برا همین حتمن باید بری دکتر
- آخه چرا برم دکتر؟ الان خوبه خوبم. یه کم آب انار خوردم کلی از گلبولهای قرمزم بازسازی شدند
- این هم از اون داستان‌های وبلاگته؟
- نه بابا. دارم می‌گم واقعن خونریزی داشتم. خیلی زیاد بود خونی که رفته بود. در این حد که وقتی پا شدم نزدیک بود بخورم زمین اما دست‌ام رُ گرفتم به دیوار
- خب مگه چاقو یا گلوله خورده تو پهلوت؟
- تا دیشب که پهلوم خوب بود. نمی‌دونم علت شکافته شدن‌اش چی بود
- :-/
- طول شکافش هم خیلی زیاد بود. از زیر بغلم تا بالای آپاندیس
- آدمو می ترسونی!
- آره. خودم هم که صبح از خواب پا شدم خیلی ترسیده بودم
- عجب، من فعلا برم یه کاری دارم بعدا با هم گپ می زنیم دوباره. فعلا مواظب خودت باش که بیشتر از این خون ازت نره

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.