سه شب است که خواب شما را میبینم
خیلی حرصم میگیره وقتی میفهمم غیر از من کس دیگهای هم عاشق هدیه تهرانی هست. کاش میشد عشق به یه نفر رُ برای بیست سال پتنت (patent) کرد. آخه اگر صد نفر دیگه هم مثل من عاشق هدیه تهرانی باشند، پس تکلیف جوهر رنگ و رو رفتهی دفتر خاطرات من چی میشه؟ پس تکلیف اشکهایی که ریختم چی میشه؟ هان؟
دیشب خواب دیدم دارم برمیگردم شهرستان. رفته بودم ترمینال جنوب. سوار اتوبوس شده بودم و سرم رُ به پنجره تکیه داده بودم. فکر میکردم هدیه هم بیاد. حداقل اینبار برای خداحافظی. اما نیومده بود. تنهایی تنها کوله باری بود که با خودم از این شهر میبردم. اتوبوس که حرکت کرد به راننده گفتم نگه دار. نشنید. داد زدم! نگه دار آقای راننده! همهی مسافرها برگشتند و به من نگاه کردند. باورم نمیشد! هدیه بود! بین کسانی که برای خداحافظی اومده بودند!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون