the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۸ اسفند ۲۴, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

خبر مرگ

چند روز پیش توی یکی از کوچه‌هایی که در همسایگی ما هستند یه خونه رُ خراب کردند برای ساخت و ساز. گودبرداری می‌کردند. امروز که تقریبن یه هفته از اون روز گذشته بود و گودبرداری تموم شده بود خونه‌ی کناری‌اش فرو ریخت. رفتم دیدم. قشنگ نصف‌اش فرو ریخته بود. گویا هیچ کارگری اون‌جا نبود. اما دو نفر مرده بودند. یک خانم و یک آقا. خانم استاد دانشگاه بود. خواهرش همسایه‌ی ما بود. دم در ایستاده بود و گریه می‌کرد با شوهر و دخترش. من هم رفته بودم یه جایی همه چیز رُ قشنگ می‌دیدم. اتفاق‌هایی که می‌افتاد مثل یک فیلم بود. پسر اون خانمی که زیر آوار مونده بود از راه رسید. از ته کوچه. اومد جلو. خاله‌اش رفت سمت‌اش. بغل‌اش کرد. با هم گریه کردند. پسره یه لحظه سرش رُ از روی شونه‌ی خاله‌اش برداشت. به شوهرخاله‌اش نگاه کرد (گریه‌اش کامل بند اومد). پرسید: تموم شد؟! مُرد؟!! دوباره خاله‌اش رُ بغل کرد و زد زیر گریه.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.