شهر موشها
شهر موشها اولین فیلمی بود که من وقتی بچه بودم در سینما دیدم.
آخرهای فیلم، موشها در زیر زمین گیر افتاده بودند و گربهی سیاه هم بالای زمین در انتظار آنها بود. معلم موشها به آنها گفت: «بچه موشهای عزیز، فراموش نکنید که ما موشایم! ما میتوانیم زمین را بکنیم!»
حالا من با خودم فکر میکنم که انسانها مانند همان موشهایی هستند که در زیر زمین گیر کردهاند و نمیدانند که تا دیر نشده، چهکار میتوانند انجام دهند برای رهایی. گربهی سیاه هم همان مرگ است که آن بالا در انتظار آنهاست.
آخر فیلم وقتی داشتیم از سینما میاومدیم بیرون سرم خورد به گوشهی دیوار و شکست. بابام نوار فیلم رُ با عکسهاش برام خرید که گریه نکنم! برای همین من الان همهی دیالوگهای فیلم رُ از حفظ هستم! :)
شاید یه نفر یه روزی به ما بگه چی هستیم و چی کار میتونیم بکنیم. شاید هم گفته