the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۸ اردیبهشت ۱, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

شهر موش‌ها

شهر موش‌ها اولین فیلمی بود که من وقتی بچه بودم در سینما دیدم.
آخرهای فیلم، موش‌ها در زیر زمین گیر افتاده بودند و گربه‌ی سیاه هم بالای زمین در انتظار آن‌ها بود. معلم موش‌ها به آن‌ها گفت: «بچه موش‌های عزیز، فراموش نکنید که ما موش‌ایم! ما می‌توانیم زمین را بکنیم!»
حالا من با خودم فکر می‌کنم که انسان‌ها مانند همان موش‌هایی هستند که در زیر زمین گیر کرده‌اند و نمی‌دانند که تا دیر نشده، چه‌کار می‌توانند انجام دهند برای رهایی. گربه‌ی سیاه هم همان مرگ است که آن بالا در انتظار آن‌هاست.

آخر فیلم وقتی داشتیم از سینما می‌اومدیم بیرون سرم خورد به گوشه‌ی دیوار و شکست. بابام نوار فیلم رُ با عکس‌هاش برام خرید که گریه نکنم! برای همین من الان همه‌ی دیالوگ‌های فیلم رُ از حفظ هستم! :)

شاید یه نفر یه روزی به ما بگه چی هستیم و چی کار می‌تونیم بکنیم. شاید هم گفته

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.