the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۵ تیر ۱۵, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

بچه گربه

» پريروز كنار يك باغي يك بچه گربه ديدم كه دراز افتاده بود روي زمين و از سرش خون مي‌اومد. مي‌دونيد چرا؟ يك كلاغ كنارش ايستاده بود و مدام با نوكش مي‌زد تو كله‌ي اين بيچاره. دست و پاي بچه گربه هم گاهي تكون مي‌خورد، هنوز زنده بود. ديروز هم يك كلاغي ديدم كه دمش چيده شده بود و نمي‌تونست پرواز كنه. ‌مي‌خواست از يك جدولي بپره بالا، ولي چون خوب نمي‌تونست بپره با مخ مي‌اومد زمين و تلو تلو مي‌خورد.

» يك از جوون‌هاي زمان شاه عشق ماشين داشت. تا اينكه به سن قانوني مي‌رسه و مي‌ره امتحان رانندگي بده. ولي مردود مي‌شه و بهش مي‌گن برو سه ماه ديگه بيا. اين پسر هم با اعصاب خورد مي‌آد برگه رو به دوستانش نشون مي‌ده و مي‌گه من چطور مي‌تونم اين سه ماه رو تحمل كنم؟! يكي از دوستان مي‌بينه كه تاريخ سه ماه بعد 8/16 زده شده و با كلي ظريف كاري و دقت پايين عدد 8 رو بهم مي‌چسبونند و اون رو تبديل به 5 مي‌كنند. براي اينكه مطمئن هم بشن برگه رو به چند نفر نشون مي‌دن و هيچ‌كس متوجه دستكاري تاريخ نمي‌شه. اون جوون هم خوشحال و خندان در تاريخ 5/16 مي‌ره تا دوباره امتحان بده. ولي وقتي برمي‌گرده مي‌بينند كه برگه‌اش پاره شده و از يك استوار هم يك سيلي حسابي خورده! دليلش اين بوده كه اون روز پنج‌شنبه بوده و پنج‌شنبه‌ها هم فقط مخصوص امتحان رانندگي نظامي‌ها بوده. خيلي تابلو بوده كه همه‌ي افرادي كه اون روز براي امتحان توي صف ايستاده بودند نظامي بودند و يك نفر هيپي با موهاي بلند هم اون وسط با خيال راحت ايستاده بوده تا امتحان بده.

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.