the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۹ آبان ۲۳, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

مثلث، خالقی هوشمند و چند داستانِ دیگر

» چند روز پیش یه نفر به‌م گفت که فلانی و فلانی و فلانی و فلانی ماشین گرفته‌اند سه‌چهار روز رفته‌اند مشهد. من هم بدون این‌که هیچ منظوری داشته باشم پرسیدم: «رفته‌اند مشهد چی‌کار؟» یعنی یادم بود که حرم امام رضا توی مشهده ولی نمی‌دونم چرا اصلن یه لحظه هم به ذهن‌ام نرسید که همه برای زیارت می‌رن مشهد! ولی خب خدا رُ شکر هنوز در اون حد فاجعه نشده‌ام که اگر یه روز یه نفر رفت مکه همین‌طور که دارم هندونه می‌خورم و دور دهن‌ام قرمزه بپرسم «رفته مکه چی‌کار؟»

» اگر یادتون باشه چند روز پیش به‌تون یاد دادم که چه‌طوری سفر کنید به [عالم هپروت]. دیشب همین‌طور که داشتم آب می‌کشیدم بالا و سرم گیج می‌رفت نمی‌دونم لطف خدا بود چی بود که یه لحظه با خودم فکر کردم نکنه این کاری که دارم می‌کنم خطرناک باشه و به مغزم آسیب برسونه؟ این شد که کلی این ور اون ور تحقیق کردم و با چند تا پزشک هم مشورت کردم تا این‌که بالاخره به این نتیجه رسیدم که این کار خطرناکه و چاره‌ای جز چشم‌پوشی از این لذت دنیوی نیست! چیزی که پزشک‌ها به من گفتند این بود که این کار ممکنه باعث بشه که آدم سینوزیت بگیره (حالا سینوزیت چیه و اینا دیگه من نمی‌دونم). ولی چیزی که خودم کشف کردم خیلی جالب‌تر از چیزی بود که دکترها به‌م گفتند. من با کمی تحقیق در مورد ساختار گوش انسان متوجه نکاتی شدم که تا حالا نمی‌دونستم. اول این‌که همیشه فکر می‌کردم که اگر پرده‌ی گوش انسان پاره بشه آدم برای همیشه کر می‌شه. اما فهمیدم که پرده‌ی گوش بعد از یکی دو ماه خود به خود ترمیم می‌شه. حتا اگر ترمیم هم نشه با یک عمل ساده مثل روز اول‌اش می‌شه. دومین چیزی که نمی‌دونستم این بود که گوش یه سوراخیه که مستقیم به حلق وصله. این رُ واقعن نمی‌دونستم. یعنی گوش یه لوله‌ایه که توسط پرده‌ای که وسطش کشیده شده به دو قسمت تقسیم شده. از هر دو طرفِ پرده، هوا جریان داره و این باعث می‌شه که پرده در اثر فشار هوا پاره نشه. برای همینه که اگر دهن‌تون رُ ببندید و دماغ‌تون رُ هم با دست بگیرید و تلاش کنید نفس‌تون رُ بدید بیرون احساس می‌کنید به پرده‌ی گوش‌تون فشار می‌آد. چون فشار هوا از حلق به سمت پرده‌ی گوش هدایت می‌شه و از پشت با اون برخورد می‌کنه. بعدش این‌هایی که سیگاری هستند احتمالن دود سیگار به پرده‌ی گوش‌شون می‌رسه و سیاه‌اش می‌کنه. حالا من با خودم فکر کردم شاید آبی که استنشاق می‌کنم از این لوله‌ی شیپوری شکل بالا بره و باعث عفونت گوش بشه، برای همین بی‌خیال شدم دیگه.
این هم تصویری از گوش:


» چند روز پیش سوار ماشین بودم، عقب نشسته بودم وسط، یه پسر بچه‌ی چهار پنج ساله سمت چپ‌ام نشسته بود، یه نفر سمت راست‌ام، دو نفر هم جلو. رانند که پدر این بچه بود داشت من رُ تا یه جایی می‌رسوند. بعد من دیدم بی‌کارم، گفت‌ام تا برسیم برم رو مخ ِ این بچه‌هه. یه عروسک گرفته بود دست‌اش، به‌ش گفتم:

- تو مگه دختری؟
- نه پسرم
- پس چرا عروسک بازی می‌کنی؟
- همه‌ی بچه‌ها عروسک بازی می‌کنند
- مگه چند سالته؟
- چهار سالمه
- تو که دیگه بچه نیستی. آدم تا سه سالگی بچه‌س. بعدش دیگه بزرگ می‌شه

[ترافیک]

- من: تو اگر جلو بشینی کمربندت رُ می‌بندی؟
- من هیچ وقت جلو نمی‌شینم. همیشه عقب می‌شینم
- آفرین، تا وقتی بزرگ نشدی هیچ‌وقت نباید بری اون جلو بشینی

[پشت چراغ قرمز]

- من: می‌دونی از چراغ قرمز باید رد شد یا نه؟
- نباید رد شد
- چرا؟
- چون آدم‌ها رُ زیر می‌کنیم
- خب بوق می‌زنیم آدم‌ها می‌رن کنار بعد ما رد می‌شیم، چه اشکالی داره؟
- نمی‌دونم. اون شمارنده رُ می‌بینی؟ اون که به صفر برسه می‌تونیم رد بشیم
- نه. اون شمارنده نشون می‌ده چند ثانیه دیگه وقت داریم که از چراغ قرمز رد بشیم

[چراغ سبز می‌شه]

- بچه: ببین، چراغ سبز شد الان همه راه افتادند
- الان که دیگه فایده‌ای نداره. همون موقع که قرمز بود باید رد می‌شدیم

[نفر سمت راست پیاده می‌شه و من همین‌طور وسط نشسته‌ام]

- بچه: برو یه کم اون ور تر!

[من یه کم می‌رم اون ور تر. این چه طرز حرف زدنه! الان بابات فکر می‌کنه این عقب چه خبر بوده تا حالا!]

- بچه: آخییییییش! راحت شدیم!

[الانه که باباهه واقعن یه فکرهای بدی بکنه]

- من: راحت که بودیم! راحت‌تر شدیم!

- بچه: من کم کم داره از سرویسی که صبح‌ها ما رُ می‌رسونه مهدکودک خوش‌ام می‌آد!

[می‌رسیم به مقصد و من پیاده می‌شم و فرصت نمی‌شه بپرسم چرا؟]

» من یک عدد هارد دارم پر از فیلم که هر چند وقت یه بار یه سری به‌ش می‌زنم و یه فیلمی ازش می‌بینم. دیروز فیلم [Triangle] رُ ازش دیدم. فیلمی که بر اساس پدیده‌ی deja vu ساخته شده و دارای پیچیدگی‌های زمانی ِ تو در توی زیادی هست. قبلن هم یه فیلم به همین نام و سبک [دیده بودم] ولی این یکی خیلی خوش‌ساخت‌تر و از نظر زمانی پیچیده‌تر بود. دیدن این فیلم حتمن به شما پیشنهاد می‌شه! چون از یه جای فیلم به بعد هر دو سه دقیقه یه بار به داستان فیلم و نویسنده‌اش آفرین می‌گفتم! رفتم چند تا نقد ازش توی imdb خوندم، کسی بد نگفته بود. این هم قسمتی از یکی از نقدها از سایت imdb:

This movie is really amazing. I recommend it a 100%. It plays with your mind from the very beginning until the very end. It just makes you think all the time and even when the credits roll, you are left thinking and considering, and I mean that in the good way. Some movies leave you thinking "Why did that happen? It made no sense whatsoever.". Not this. However, in order to understand everything you must really pay attention to all the details, some lines, some specific shots and then I promise, it will all make sense. Of course, if you have someone to discuss it with after it is over, will make things a lot more interesting and engaging. I just want to say that this movie is not a horror and doesn't have any "jump" moments. It is a pure mystery and I am sure that any mystery fan would truly enjoy the experience.


این فیلم از معدود فیلم‌هاییه که آدم رُ به فکر فرو می‌بره! و به‌تره که با حواس جمع و تمرکز دیده بشه. خیلی خوبه که فیلم رُ با یه نفر دیگه ببینید و آخرش با هم بحث کنید. متاسفانه من این فیلم رُ تنهایی دیدم.
آخر فیلم هم به نظرم شاید اگر یه جور دیگه تموم می‌شد به‌تر بود ولی باید ببینم چرا این‌جوری تموم شد

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.