از دفترچه خاطراتِ یکی از پیامبران
نمیدانم مرا ندیده بودند؟
یا خود را به کوری زده بودند؟
که چنین سرها بریده و
نیزهها در سینه فرو میبردند
گرچه خود عذاب بودند بر خویش
دعای من از چه روی بود و
چه بر عذابشان میافزود، نمیدانم
بههرحال دعا کردم
از آنها خواستم با هم کمی خوبتر باشند
باشد تا رستگار شوند
لاکن آنها به من وقعی ننهاده سرها میبریدند
سینهها میدریدند
از آنها خواستم با هم کمی خوبتر باشند باشد که رستگار شوند لاکن آنها به من وقعی ننهاده سرها بریدند نیزهها در سینه فرو بردند گویی مرا ندیده بودند یا خود را به کوری زده بودند نمیدانم بههر حال دعایشان کردم که عذابی سخت آنها را فرا گیرد (گرچه) خود عذاب بودند بر خویش دعای من از چه روی بود و چه بر عذابشان میافزود نمیدانم بههرحال دعا کردم
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون