the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

مُلکِ سلیمان

«با خواندن این نوشته داستان فیلم لو نمی‌رود!»
من از فیلم ملک سلیمان خیلی تعریف شنیده بودم. دو تا از آشنایان هم که این فیلم رُ دیده بودند به من گفته بودند این فیلم خیلی خوب! بود. در نتیجه با توجه به چیزهایی که خودم هم در مورد این فیلم و هزینه‌ی سنگینی که صرف ساخت‌اش شده بود شنیده بودم تصمیم گرفتم که برم این فیلم رُ ببینم و سه نفر دیگه رُ هم توی این راه با خودم همراه کردم. صبح به یکی‌شون زنگ زدم گفتم بلیت گرفتم بریم سینما. گفت چه فیلمی؟ گفتم ملک سلیمان. به‌م گفت ناآرام جان تو که می‌دونی من از این جور فیلم‌ها نگاه نمی‌کنم! گفتم شما اصلن می‌دونی این فیلم چیه که می‌گی از این فیلم‌ها نمی‌بینی؟ گفت این فیلم رُ حوزه‌ی هنری ساخته. گفتم همین رُ می‌دونی؟ اطلاعات‌ات در مورد این فیلم ناقصه بیا بریم ببینیم حتمن خوش‌ات می‌آد. به‌هرحال اون شخص با بی‌میلی و دو نفر دیگه هم با من اومدند که بریم فیلم رُ ببینیم. خلاصه، فیلم شروع شد و هرچی از فیلم می‌گذشت با خودم می‌گفتم الانه که فیلم به جاهای خوب‌اش برسه و این شخص بفهمه که چه خوب شد اومد این فیلم رُ دید! توی همین فکرها بودم که یه دفعه دیدم تیتراژ پایانی فیلم داره پخش می‌شه! یعنی اون لحظه دقیقن می‌خواستم برم زیر صندلی سینما قایم بشم از خجالت! یه نگاهی به‌م انداخت. من هم یه نگاهی به‌ش کردم و گفتم انگار حق با شما بود، شرمنده‌ام!
فیلم‌هایی که در ژانر وحشت ساخته می‌شن (البته ژانر این فیلم دقیقن معلوم نبود چیه) در معرض این خطر قرار دارند که صحنه‌های ترسناک‌شون خنده‌دار به نظر برسه. و متاسفانه این شخصی که با من به سینما اومده بود و خیلی از پشت سری‌هام و جلویی‌ها خیلی از جاهای فیلم به صحنه‌های فیلم خندیدند که من البته بعضی جاها به‌زور خنده‌ام رُ نگه داشتم. فیلم‌برداری فیلم که به‌نظرم افتضاح بود. ریتم فیلم هم واقعن وحشتناک بود و خیلی بالا پایین می‌شد. صدا هم جاهایی که فیلم باید ترسناک به نظر می‌رسید ان‌قدر بلند بود که من حتمن به دیگران پیش‌نهاد می‌کنم اگر از نعمت شنوایی بهره‌مند هستند خیلی اصراری به دیدن این فیلم نداشته باشند. یه نکته‌ی جالب دیگه‌ای هم که دیدم تعداد زیاد آدم‌های مذهبی بود که با زن و بچه‌شون احتمالن برای اولین بار به سینما اومده بودند.
در کل می‌شه گفت که این فیلم یه فیلم ایدیولوژیک بود که در اون حضرت سلیمان نقش یک بسیجی رُ بازی می‌کرد که در راه خدا با شیاطین و جلبک‌های سبز مبارزه می‌کرد. در تیتراژ پایانی فیلم هم از استادانی چون نوری همدانی و جوادی آملی و سایر اساتید به‌عنوان کسانی که در این فیلم نقش مایکل داگلاس رُ بازی کرده بودند قدردانی شد!
بعد از دیدن این فیلم یاد فیلم دوئل احمدرضا درویش افتادم که از اون فیلم هم خیلی تعریف شده بود که صدای دالبی داره و نمی‌دونم چی و چی که آخر فیلم داشتیم بحث می‌کردیم این همه پولی که می‌گفتند کجای این فیلم خرج شده بود؟ و تنها حدسی که تونستیم بزنیم این بود که اون گاوصندقی که توی فیلم بدنه‌اش از طلا ساخته شده بود و آخر فیلم منفجرش کردند، همه خرج فیلم به خاطر اون گاوصندوق بوده احتمالن! حالا من هرچی فکر می‌کنم هنوز به نتیجه‌ای نرسیدم که خرج این فیلم کجاش بوده دقیقن!
یه چیز وحشتناک هم توی این فیلم دیدم براتون تعریف کنم از خنده بمیرید. آخر فیلم شیاطین به شکل بچه دایناسور نمایش داده می‌شن! یعنی فیلم پوپک و مش‌ماشالا که بدون جلوه‌های ویژه ساخته شده بود شرف داشت به این فیلم!
واقعن آفرین به این هنگ‌کنگی‌ها که یه پولی به‌جیب زده‌اند و الان هم دارند حال‌اش رُ می‌برند! آفرین واقعن
درضمن آخر فیلم دو تا اتفاق افتاد که نزدیک بود سرم رُ از عصبانیت بکوبم به لبه‌ی صندلی جلویی! یکی این‌که روی پرده نوشت پایان قسمت اول!!! و یکی دیگه این‌که همه در این لحظه دست زدند!!! دست زدندها!!! این شخصی هم که با من اومده بود وقتی دید همه دارند دست می‌زنند گفت «واقعن فیلم‌اش خیلی عالی بود!» و ایستاد و شروع کرد به دست زدن! که باعث شد عصبانیت‌ام فروکش کنه و بلند بلند بخندم توی سالن!

۲ نظر:

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.