خزعولات -خزعبلات-
خانوما، آقایون ... من نه شعبده بازم نه معرکه گیر، ممکنه شما خانوم محترم بگی: وا. یا شما آقای متشخص بگی: ای بابا ... اما واقعیتش اینه که من گدام. بله درست شنیدی من گدام. گدا هم یکیه مث تو، فقط یه چیزایی کم داره، اما اینو از من همینجا یادگاری داشته باش: ممکنه یه گدا یه چیزایی اضافه تر داشته باشه، نمیخوام وقتتو بگیرم که وقت کیمیاست. توجه کن وقت کیمیاست، طلا نیست، یعنی به هرچی بزنیش طلا میشه، حالا اون چیز میخواد مس باشه میخواد زخم این آقا باوفاهه باشه. من گدام اما نه فقط واسه اینکه یه چیزایی کمتر از تو دارم هم واسه اینکه یه چیزایی دارم که تو کم داری. اگه دستت با عشق توو جیبت نمیره و با کرم فرود نمیاد، خلوت کن. من از نالوطی و بی معرفت حتی حاضر نیستم یه تراول سنگین وزن، سرچراغی بگیرم ... صدقه قبول نمیکنم. اسمشو کمک بزاری پس میزنم. اگه باورت شد من یه چیزایی دارم که تو نداری، دست کن توو جیبت توو داشتنیام شریک شو...
اما واسه تویی که وایسادی، شنیدی، تویی که چه دلت با ما بود چه نبود عشق فاصله ی دستت و جیبت رو کم نکرد. واسه تو میگم از عشق، که عشق رو باید واسه اونی گفت که درکی ازش نداره، والا اگه واسه اونی بگی که یه روزی یه جایی اسم یه چیزی رو گذاشته عشق، هرچی بگی میگه نه اینجوری نبود یه جور دیگه بود. آره، از همینجا شروع میکنم برات. عشق نقطه ی آغاز سوءتفاهم است، روایتی وابسته به راوی. همین، میبینی من از عشق که میگم لحن کلام عوض میشه؟ همینو میگن عشق. من عاشقش بودم. قدش بلند نبود اما راه که میرفت چه هوا ابری بود چه آفتابی سایه مینداخت. اینو نه خیال کنی من میگم چون عاشقش بودما، نه، اینو همه میگفتن، البته من ندیدم کسی رو که عاشقش نباشه. داری به این فکر میکنی که اگه عاشقش بودم پس چرا وقتی میگم همه عاشقش بودن رگ گردنم بالا نمیاد؟ میگم که تو وایسادی جای خودت، از اینجا که من وایسادم نمیشد کسی باشه و عاشقش نباشه. من اصلا قد این حرفا نبودم، تا قبلش شما که میگفتی: عشق. من میگفتم: کیلو چند؟ ... حالا اگه بگی: عشق. من فقط میتونم خیره شم یه گوشه و نیگا کنم، لبخند ممتدی بیاد رو لبم و بغضی راه گلوم رو ببنده ...
گدایی شغل اصلی من نیست. من در اصل چابکسوارم، اما بدی چابکسواری اینه که همیشه تنهایی. دلم که میگیره میآم گدایی میکنم، والا واسه پولش نیست. شما ممکنه منو قبلن دو تا خیابون بالاتر یا دو تا خیابون پایینتر دیده باشی، اما دورتر نه، محاله. چون توو چشمتون زل نمیزنم تکراری نمیشین، چون فقط منم که حرف میزنم تکراری نمیشین، اگه قرار بود من گوش بدم و زل بزنم این پنج تا خیابون تا حالا تکراری شده بود. اما حالا، چه این پنج تا خیابون چه همه ی عالم. وقتی زل نزنی و گوش ندی یه چهار دیواری همه ی دنیاست. من هفتاد و سه روز انفرادی بودم. نه گوش میدادم نه زل میزدم. هروقتم میومدن سراغم فقط این من بودم که حرف میزدم، همیشه هم یه چیز رو تکرار میکردم: من هیچی یادم نمیاد. نه زل زدم، نه گوش دادم، واسه تو میگم انفرادی، واسه من همه دنیا بود. هفتاد و سه روز گذشت، من تکرار کردم تا باورم شد هیچی یادم نمیاد. باورم که شد خودشون از انفرادی درم اوردن.
نه معرکه گیرم نه شعبده باز. من فقط یه چیزایی کم دارم ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون