سرزمین شیاطین
این داستان خیلی غمانگیزه ولی من میخوام امروز براتون تعریف کنم که ایرانیها چهجوری به بهشت راه پیدا میکنند. روز قیامت که از راه میرسه به حساب مردم یکی یکی رسیدگی میشه تا اینکه نوبت به مردم ایران میرسه. مردم ایران هم خوشحال از اینکه قرار نیست ازشون سوال و جوابی پرسیده بشه سرشون رُ میاندازند پایین و بهسمت بهشت حرکت میکنند. اما خدا جلوی اونها رُ میگیره و میگه کجا سرتون رُ انداختهاید پایین میرید؟
به دستور خدا آیاتی از سورهی انعام با ترجمهی فولادوند برای همه خونده میشه:
«و [ياد كن] روزى را كه همه آنان را محشور مىكنيم آنگاه به كسانى كه شرك آوردهاند مىگوييم كجايند شريكان شما كه [آنها را شريك خدا] مىپنداشتيد (22) آنگاه عذرشان جز اين نيست كه مىگويند به خدا پروردگارمان سوگند كه ما مشرك نبوديم (23) ببين چگونه به خود دروغ مىگويند و آنچه برمىبافتند از ايشان ياوه شد (24)»
خدا رو میکنه به مردم و میگه شما برای من شریک قایل شدید. حالا برید و از چیزهایی که غیر از من میپرستیدید بخواهید تا به دادتون برسند. اما مردم ایران با تعجب بهخدا نگاه می کنند و میگن ما کی برای تو شریک گرفتیم؟! چرا دروغ میگی؟
بعد خدا میگه شما من برای شریک گرفته بودید. حالا برید از همون چیزهایی هم که شریک من کرده بودید کمک بخواهید.
مردم ایران هم میگن باشه پس یه دقیقه صبر کن تا ما بریم الان برمیگردیم. چند دقیقه بعد مردم با امام حسین (ع) برمیگردند. امام حسین به خدا میگه خدایا من اومدم که بهداد این مردم برسم و شفاعتشون کنم. خدا میگه تو نمیتونی همچین کاری کنی چون اونها تو رُ شریک من قرار داده بودند. امام حسین هم میگه خدایا اجازه بده شفاعتشون کنم. چون اونها فقط من رُ میپرستیدند و با تو کاری نداشتند. اونها هیچوقت برای تو شریکی قایل نشدند.
از این لحظه بهبعد دیگه هیچ صحبتی رد و بدل نمیشه. اما حسین منتظر میمونه تا خدا اجازهی شفاعت بده. اما خدا دیگه حرف نمیزنه. مردم ایران هم همینطور که چشم تو چشم خدا نگاه میکنند خیلی آروم بهسمت بهشت حرکت میکنند.