the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۸ اسفند ۳, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

مرگ همان زندگی و زندگی همان مرگ است

اگر باور کردن مرگ اون قدر سخته که با هر بار مُردن، ما باز هم به زندگی‌مون ادامه می‌دیم، پس چه فرقی‌ بین مرگ و زندگی‌ وجود داره؟ کی‌ می‌شه فهمید مُرده‌ایم؟ کی‌ می‌شه فهمید که زندگی‌ هنوز ادامه داره؟

مرگ نوعی زندگیه
و زندگی‌ هم نوعی مرگ
این خاصیتِ مرگ و زندگیه!

مرگ و زندگی‌ در هم تنیده شده‌اند
دیروز هر روز می‌میره، و فردا هم هر روز زنده می‌شه
کی‌ گفته ما با هر مرگ باز هم به زندگی‌مون ادامه می‌دیم؟
ما هر لحظه به مرگ نزدیک‌تر می‌شیم
و می‌میریم
این تنها چیزیه که الان اهمیت داره
راجع به اتفاقی که بعدش می‌افته بعدش حرف می‌زنیم
اما به نظر می‌آد که قطعن با هر مرگی تغییرِ حالتی‌ رخ می‌ده
اگر آب زنده‌ست، آیا یخ هم زنده‌ست؟ آیا بخار آب ۱۰۰ درجه هم زنده‌ست؟
و آیا هر کدوم از اینها نمی‌خوان دیگری باشن؟

فعلن چه آب، چه یخ و چه بخار آب ۱۰۰ درجه، بهتره تمرکزمون رُ بذاریم روی همینی که الان هستیم
بعد که تغییر حالت دادیم راجع به چند و چون‌اش فکر می‌کنیم، یادش می‌گیریم!

ما با مرگ می‌میریم
چون دیگه هرچی‌ باشیم این نیستیم
همیشه مرگ به معنی عدم نیست
غنچه که گل می‌شه می‌میره
غنچه می‌میره تا گل شه
کرم ابریشم می‌میره تا پروانه شه
هر تغییر حالتی‌ مرگه
مرگِ حالتِ قبلی

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.