چرت
جفت شیش اوردم، میدونی احتمالش چقده؟ یک سی و شیشم، هیچی، ولش کن، بعدن برات توضیح میدم. بلیطمون برده، شانسمون زده ... بین اینهمه آدم، من انتخاب شدم، این عین شانس نیست؟ سخت نگیر، چشم بهم بزنی رفتیم و برگشتیم.
گفتی میریم و برمیگیردیم، رفتیم اما هیچوقت برنگشتیم، این اسمش چیه؟ بدبیاری؟ بدشانسی؟ نکبت؟ ...
همش فکر میکردم عاشقتم، فکر میکردم اگه ذهنم از خیالت خالی شه پشتم خالی میشه و آویزون میشم. سهم من از تو چیه؟ کشیدن؟ چقد؟ یه عمر؟ همه ی فعلها کشیدنی شد از بس که رفتی و نیومدی، از بس کشدار شد این انتظار لعنتی. کشیدم، هرچی که سهمم بود و هرچی که حقم نبود، اینهمه کشیدن و تموم نشدن ...
پرسیدی: چرا تنت بوی مرگ میده؟ گفتم زندگی بوی سگ مرده گرفته، بوی مرگ رو دوستتر دارم ... هنوز تنم بوی مرگ میده؟ یا منم به زندگی متعفن شدم؟.
گه زدی به زندگیم، ببخش بددهنی میکنم، اما اینجوری که حرف میزنم راحتتر احساساتم رو بیان میکنم. پر شده از حفره این چیزی که قرار بود اسمش باشه زندگی، یه قدم برمیداری قدم بعدی با صورت رو زمینی. یه لحظه هواییتم یه لحظه نکبت از تصویرت توو ذهنم چیکه میکنه. ورق ورق کردی این کتابو که چی؟ که من آویزون هر ورق شم یا اینکه ردتو گم کنم؟
روزا کلاً میمونم خونه، از نور بدم میآد، توو تاریکی راحتتر گم میشم، توو روشنایی همه جا چشمم دو دو میزنه، همه تو میشن و هیشکی تو نمیشه توو روشنایی، اما توو تاریکی میشه خیال کرد فقط یکیشون تویی، همون که تاریکی نمیذاره تشخیصش بدم. اینجوری خیلی بهتره.
جراتشو دارم باور کنم نیستی، همین که میگم جراتشو دارم که باور کنم یعنی کم کم داره باورم میشه. اما آویزون میشم، زندگی پلشت تر میشه. من همینجوریشم کششم از لابلای خاطره هایی میآد که خشک شدن، اما اگه از ریشه بزنمشون نمیدونم چی سرم میآد.
مهربونی بخوره تو سرش، ارواح عمش که میخواد خوبی کنه. نمیخوام، هرچی هست واسه خودش، برمیگردی، مگه نه؟
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون