the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۷ مرداد ۲۵, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

سنگسار

تازگی‌ها خیلی زود عصبانی می‌شم. اما یه چیز خیلی جالبی که در مورد این عصبانی شدن‌ها وجود داره اینه که هر موقع عصبانی می‌شم خودم رُ از بالا می‌بینم، از بیرون همه چیز رُ می‌بینم، و دل‌ام برای خودم می‌سوزه که چه‌قدر خوار و پست به‌نظر می‌رسم از اون بالا

دیروز یک فیلم دیدم به‌نام «The Bridges of Madison County». یک فیلم عاشقانه. داستان‌اش درباره‌ی زن میان‌سالی بود که شوهر داشت و یک دختر شانزده ساله و یک پسر هفده ساله. این زن عاشق مردی می‌شه که یک روز به عنوان ره‌گذر از کنار خونه‌شون رد می‌شه.
من همیشه وقتی این‌جور فیلم‌ها رُ می‌بینم، چهار تا انگشت دست چپ‌ام رُ داخل موهام می‌کنم و با چشم‌های بسته به فکر فرو می‌رم. با خودم فکر می‌کنم عشق چیه که بیست سال بعد از ازدواج هم می‌تونه اتفاق بیافته؟ پس فرق عشق با سرماخوردگی چیه؟ اگر عشق با سرماخوردگی هیچ فرقی نداره (که نداره)، پس خیانت چه معنی پیدا می‌کنه؟ یعنی هر کس قرص سرماخوردگی می‌خوره خیانت کرده؟


دیگه چی؟ یک داستان که منبع نداره پس نیازی نیست در صدد رد کردن‌اش برآیید
روزی حضرت علی مردم را فراخواند تا زنی را سنگسار کنند. مردم با اشتیاق جمع شدند و هر کس سنگی برداشت. آن‌گاه حضرت علی فرمودند فقط کسانی می‌توانند سنگ بزنند که تا به حال گناه نکرده باشند. همه‌ی مردم سنگ‌ها را بر زمین انداختند و رفتند. حضرت علی و دو فرزندش هر کدام سنگ کوچکی برداشتند و به سوی آن زن پرتاب کردند. سپس او را رها ساختند.

+ یکی از چیزهایی که باعث می‌شود همیشه احترام بسیار زیادی برای حضرت علی قایل باشم این است که این شخص تنها کسی است که در هیچ‌کدام از سخنان‌اش شک و تردیدی ندیده‌ام (امیدوارم بفهمید منظورم چیست. خیلی‌ها هستند که درباره‌ی همه چیز با یقین حرف می‌زنند، اما یقین‌شان تو خالی‌ست). این خیلی برای‌ام عجیب است. حتی بزرگ‌ترین دانشمندان جهان هم هیچ‌گاه با قطعیت از چیزی سخن نمی‌گویند. اما برای علی، همه چیز فرق می‌کرد انگار. ببینید چه قطعیتی در این جمله‌ها وجود دارد: «آدم‌ها خوابند، وقتی مردند بیدار می‌شوند»، «به خدای کعبه که رستگار شدم»، «در تمام عمر هیچ‌گاه غبار تردید و تشویش بر خاطرم ننشست. اگر همه‌ی حجاب‌ها برطرف شوند بر یقین و طمانینه‌ی جانم اندکی هم افزوده نمی‌شود»

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.