the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۷ مرداد ۱۹, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

هندی

» اخبار تلویزیون یک خبرنگار آمریکایی را نشان می‌داد که از چون از جنازه‌ی سربازان آمریکایی در عراق عکس گرفته است از آمریکا اخراج شده است. اما در زیرنویس انگلیسی که در همان لحظه نمایش می‌داد نوشته بود این خبرنگار از عراق بیرون انداخته شده است. انگار یکی از مهم‌ترین رسالت‌های خبرنگاران همین دروغ پراکنی‌ست.

» امروز یک کارتون دیدم به نام Everyone's Hero. کارتون زیاد دارم اما وقت نمی‌کنم همه‌شان را ببینم. در این کارتون یک عدد ماست‌مالی دیدم که فقط از ما ایرانی‌ها برمی‌آید. برای همین بود که حدس زدم کسی که این بخش از کارتون را پیاده‌سازی کرده است حتمن یک ایرانی بوده. به این پنج عکس نگاه کنید: [یک]، [دو]، [سه]، [چهار]، [پنج]، [شش]
چوب بیس‌بال بر روی زمین می‌افتد و می‌چرخد تا به‌پای کودک برسد. اما وقتی به پای او می‌رسد کمی پایین‌تر از جایی که باید باشد قرار می‌گیرد. احتمالن طراح حوصله نداشته است این قسمت را از اول render کند. رییس‌اش هم که نفهمیده البته

» یکی از دوستان‌ام (اکس) درباره‌ی مردی که بیست‌سال در هند زندگی کرده (هندی) و با آن‌ها رفت و آمد خانوادگی پیدا کرده بود چیزهایی تعریف می‌کرد که ممکن است برای‌تان جالب باشد. این مرد مدتی بود که با خانواده‌ی اکس رفت و آمد خانوادگی داشت. این رابطه کمی بیش از حد معمول شده بود و او شام و نهار هم خانه‌ی آن‌ها چترباز بود. روزی به‌شوخی به اکس گفت من می‌توانم فکر آدم‌ها را بخوانم و همه به او گفتند اِ؟ راست می‌گی؟ جون خاله ماستی می‌گی؟ یعنی حرف‌اش را جدی نگرفتند زیاد. تا این‌که یک روز این شخص هندی، اکس را در خیابان می‌بیند و بعد از سلام و احوال‌پرسی شروع می‌کند خوابی را که اکس دیشب دیده بود با جزییات کامل برای‌اش تعریف می‌کند، اکس هم همین‌جور دهان‌اش از تعجب باز مانده بود و کمی ترسیده بود البته. اکس دو برادر داشت که به مسافرت رفته بودند و دسته‌گلی هم به آب داده بودند. روزی آقای هندی سر سفره‌ی ناهار به یکی از برادرهای اکس گفت راستی از آن ماجرایی که در مسافرت برای‌تان پیش آمد چه خبر؟! این‌ها هم که دیدند رابطه با این شخص ممکن است زندگی‌شان را به باد بدهد کم‌کم از او دوری گزیدند. اما اکس هم‌چنان پیش هندی می‌رفت و سعی داشت ته و توی قضیه را هر جور که شده درآورد. آخر سر هم هندی به او هفت کتاب داد که خواندن و به‌کارگیری هر کدام از آن‌ها سه سال طول می‌کشید و پس از خواندن هر کدام، شخص توانایی ویژه‌ای به‌دست می‌آورد. اکس بی‌خیال شد البته. یکی از چیزهایی که هندی به اکس گفته بود این‌بود که اگر شب‌ها دمر (شکم رو به زمین) بخوابی نمی‌توانم ذهن‌ات را بخوانم.

۲ نظر:

  1. انصافا در مورد کارتون‌ه یک مقداری زیادی سخت گیری به خرج دادی دیگه...

    پاسخحذف
  2. راست می‌گی. ولی خب، همین چیزهاست که باعث می‌شه کمی سرگرم باشیم و زندگی برامون سریع‌تر بگذره

    پاسخحذف

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.