دوری از آدمها
این چند وقت آنقدر با آدمهای خوب سر و کار داشتهام که کم کم داشت یادم میرفت باید از آدمها دور بود، که آدمها موجودات خطرناکی هستند! نمیدانم چه اشکالی در آدمها وجود دارد که همیشه باید تنها در حدی که نیاز است با آنها در تماس باشیم، حتا اگر آنقدر خوب باشند که گاهی یادمان برود باید از آنها دور بود. نیازی که از آن سخن میگویم یک نیاز از جانب ما نیست؛ این نیاز میتواند از سمت دیگران هم باشد. اگر کسی بهما نیاز داشت باید به او نزدیک شویم، کمکاش کنیم اگر میتوانیم و باز، از او دور شویم. نمیدانم چه اشکالی در آدمها هست که باید از آنها دور بود، حتا اگر آنقدر خوب باشند که باعث شوند گاهی یادمان برود که آنها چه موجودات خطرناکی هستند.
پ.ن. خواهش میکنم با پرسیدن «مگر خودت هم یک آدم نیستی؟» حسی که از نوشتهی بالا دارم را بر هم نزنید! بگذارید در افکار خود غرق باشم (;
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون