فریب
زندگی من در آینده است! نه مانند زندگی شماها که اگر گذشته را از آن بگیریم هیچ از آن باقی نمیماند
زندگی تو مانند زندگی کسانیست که اگر آینده را از آن بگیریم، دیگر هیچ چیز از آن باقی نمیماند
زندگی من مانند زندگی کسی نیست، من یک دروغگویم! دروغگویی که دروغهایاش را پیش از آنکه بگوید خود باور میکند
من یک دروغ گویم! زندگی من تمام شده است...
این دیگران هستند که باید دروغهای تو را باور کنند. دروغی که باور نداشته باشی دیگر دروغ نیست، حقیقت است
دروغی را که باور داشته باشی حقیقت است؛ و من برای آنکه به کسی دروغ نگفته باشم، پیش از گفتن، باورش میکنم
اگر حقیقت را هم باور کنی، همه چیز یکی میشود، چه فرقی میان دروغ و حقیقت باقی میماند؟
حقیقت به باور من نیازی ندارد؛ اما دروغ نیازمند است، نمیتواند بر پای خود بایستد، باید باورش کرد، باید باورش کنند!
زندگی ما پر است از دروغهایی که دیگران گفتند و ما باور کردیم، بیآنکه خود باور کرده باشند دروغهایشان را
و فریب خوردیم
باور کردیم، چیزی را که باور کردنی نبود...
شاید هم باورپذیر بودند همهی این دروغها که پردازندههایشان خود باور نمیکردند
شاید هم همهی آنها حقایقی باور ناکردنی بودند، چه کسی میداند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون