the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۷ اردیبهشت ۸, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

عکس یادگاری

آماده؟ یک، دو،...
پروفسور شما یک کم این‌ورتر می‌ایستید؟ این‌جوری توی عکس نمی‌افتید
شبنم جان اون‌جوری نکن، داریم عکس یادگاری می‌گیریم خاله!
سحر جان به پدربزرگ‌ات بگو یک کم این‌ورتر بایسته، مثل این‌که من می‌گم نمی‌شنوه
مسعود جان پسرم شما یک کم این‌ورتر می‌ایستی؟ سمت چپ‌ات خیلی خالیه‌ها
خب بچه‌ها حالا اگر همه‌تون یه‌دونه بیاین سمت مسعود پدربزرگ‌تون هم توی عکس می‌افته
آرزو مامان شما هم یک‌کم می‌آی این‌ورتر؟
سحر جان حالا به پدربزرگ‌ات بگو یک کم این‌ورتر بایسته
بابابزرگ بیا این‌ورتر وایستا، ببین ما همه یکی رفتیم این‌ور
خاله بابابزرگ داره گریه می‌کنه
ای بابا...
بابا برای چی گریه می‌کنی؟! بخند دیگه!
همه بخندن! بابابزرگ هم بخنده! آهان...!
سپیده خنده! نگار خنده! پریا خنده! مسعود هم که ول‌اش کنید، هیچ‌وقت نمی‌خنده
آماده؟ یک، دو،...

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.