گذشته، حال، آینده
وقتی با من سخن میگویی گوشهایام از کار میافتند، چشمانام نیز. تنها نگاهام بهسوی تو باقی میماند. آنچه از برابر دیدگانام میگذرد اما، گذشتهایست که به هر روی گذراندیم، آنیست که در آنایم و، آیندهای که هرچه تلاش کنیم، دستان ناتوانمان از آن خالیست. لبخندی که گاه بر لبانام مینشیند نیز، لبخندی از روی رضایت، و نشانهای از نشانههای تسلیم در برابر این ناتواناییست.
قابل توجه کوتهاندیشان: نوشتهی بالا ربطی به عشق و عاشقی نداشت.
[آینده]
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون