the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۶ شهریور ۲۲, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

رفع تکلیف

دیشب مامانم خواب می‌بینه که یک نفر به‌ش می‌گه زود باش حاضر شو باید بریم مکه. مامانم هم با خوش‌حالی و با عجله شروع می‌کنه به بستن و جمع کردن لباس‌هاش. همین‌طور که داشته حاضر می‌شده یک هو می‌بینه که توی مکه‌ست. خلاصه، با یه حال خوشی داشته دور و برش رو نگاه می‌کرده که می‌بینه من یک گوشه ایستاده‌ام. نکته‌ی جالب‌اش اینه که من رو به شکل بچگی‌هام می‌بینه، یعنی وقتی که هفت هشت سالم بود. آخرش هم تمام نگرانی مادرم این بود که ای وای حالا از کجا برای این بچه لباس احرام جور کنم!
خب، ما از این خواب نتیجه می‌گیریم که با توجه به این‌که من هیچ علاقه‌ای به زیارت خانه‌ی خدا ندارم خدا هم لطف کردند و من رو در خواب محرم کردند. پس خوش‌بختانه تکلیف از من برداشته شد.

+ حالا که بحث خانه‌ی خدا شد یک مطلب جالب در این باره شنیده‌ام که براتون می‌گم تا توی اون کله‌ی پوک‌تون فرو کنید. می‌گن هر کس که برای اولین بار سرش رو در برابر خونه‌ی خدا بالا می‌آره و به اون نگاه می‌کنه بی‌اختیار گریه‌ش می‌گیره. حالا این‌ش که زیاد مهم نیست، چیزی که عجیبه اینه که می‌گن مهم نیست چه افکار و عقایدی داشته باشی، حتا اگر به وجود خدا اعتقاد هم نداشته باشی با نگاه به خونه‌ی خدا گریه‌ت می‌گیره. ما که ندیدیم، می‌گن!

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.