the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۴ بهمن ۲, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

دو راهي

خواستن، هميشه با رسيدن به پايان مي رسد
اما براي خواستن بي نهايت، هيچ پاياني متصور نيست
و من همچنان مانده ام، در انتخاب بين رسيدن و خواستن بي نهايت
خواستن يا رسيدن، مسئله اين است!

پ.ن. اصلاح:

مي ترسم كه
همه ي خواستن ها، با رسيدن به پايان رسند
ولي فكر مي كنم كه
براي خواستن بي نهايت، پاياني متصور نباشد

۲ نظر:

  1. داستان پيرزني كه خواهان خريد حضرت يوسف بود را شايد شنيده باشي، پيرزن در برابر متقاضياني كه قيمت هاي چندميليوني (به تعبير امروز) براي خريد يوسف كه از چاه نجات يافته و در بازار برده فروشان به معرض فروش قرار داده شده بود، تنها به يك كيسه محصولات كشاورزي اش مي نازيد، وقتي او را مورد تمسخر قرار دادند كه تو در اين بازار مي خواهي چنين برده گرانقيمتي را با اين چندرغاز بخري؟ پيرزن دلشكسته گفت: من مي دانم واقعيت چيست، اما فقط ميخواستم من هم يكي از خواهندگان يوسف باشم./ من فكر مي كنم مهمتر از فعل خواستن، موضوع خواسته شده است كه به ما انگيزه مي ده، يك وقت هست كه من شكلات مي خوام، اما يك وقت هست كه در جستجوي محبت و عشق هستم، آيا در خصوص اين دومي فكر مي كني هيچوقت رسيدني در كار است؟ اگر هر رسيدني خواهندگي ما را فروبكاهد، معلوم است موضوع خواسته شده در حد همان شكلات يا كمي بيشتر از آن است. به معشوق مي توان رسيد اما عشق تمام شدني نيست، وقتي به معشوق رسيدي تازه عشقبازي شروع مي شه.

    پاسخحذف
  2. na// vasl momken nist//hamishe faselei hast/////

    پاسخحذف

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.