محاکمه در خیابان
چند وقت پیشها صورتام دو سه تا جوش زده بود. بعد که خوب شده بود جاش مونده بود یه کم، و همهاش برام سوال بود که اینا چرا جاش مونده. فکر میکردم شاید بخوام براش برم دکتری، حکیمی، چیزی. بعد دیروز وایستاده بودم جلوی یه روزنامهفروشی، داشتم یه نگاهی به روزنامهها میانداختم. دیدم یه نفر اومد کنارم وایستاد. فکر کردم از این گداهاست که میخواد تا ترمینال بره ۱۰۰۰ تومن کم آورده. نگاه کردم دیدم یه خانمی داره سعی میکنه با بایبای کردن توجه من رُ از روی روزنامهها به خودش جلب کنه. گفتم بله؟ گفت: ببین! اینهایی که جاشون مونده ویروسی هستند! برو از داروخونه یه پمادِ تتراسایکلین بگیر، زرد رنگه، شبها قبل از خواب یه کم دستات رُ صابونی کن، صورتات رُ بشور، بعد این پماد رُ بزن روی جای جوشها. یه ماه بزنی خوب میشه. گفتم باشه، دست شما درد نکنه! گفت: پس چی بود اسماش؟ یه بار دیگه بگو؟ گفتم: تتراسایکلین! گفت آفرین. اگه خواستی جای جوشها از بین بره بزن. ولی اگر نمیخوای خوب شه نزن. مجبور نیستی! گفتم: خیلی ممنون! دقیق شدم توی صورتاش، دیدم ای ول بابا عجب صورتِ صاف و صوفی داره. حتمن یه چیزی میدونه که داره این چیزها رُ به من میگه دیگه، اگر نمیدونست که صورت خودش انقدر ردیف نبود. دست کردم توی جیبام که مقداری پول به عنوان انعام در بیارم و پیشکش کنم، ولی به هر طرف که نگاه کردم، از اون زنِ حکیم و دانا چیزی جز یه خاطره باقی نمونده بود.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون