the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۹ خرداد ۲۳, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

از آدم‌ها خالی

- با اینکه امروز جمعه نیست ولی خبابون‌ها خیلی خلوته
- امروز جمعه‌س
- آره. با این که امروز جمعه‌س خیابون‌ها خیلی خلوته
- بیا بگیر
- چیه؟
- سیبه، بخور، خوبه برات

[صدای گاز زدن به سیب]

- برای فردا آماده‌ای؟
- آره. آماده‌ام. مواظب باش. چراغ سبزه
- قرمز که نیست! سبزه!
- احسان سرِ همین چهارراه تصادف کرد مُرد
- احسان؟
- من فردا نمی‌آم. دروغ گفتم. آماده نیستم
- مسخره کردی ما رُ؟
- نه بابا جدی می‌گم. نمی‌آم

- [چند دقیقه سکوت]
- [چند دقیقه و چند ثانیه سکوت]

- می‌دونی دارم به چی فکر می‌کنم؟
- نه. به چی فکر می‌کنی؟
- ول‌اش کن. فکر نمی‌کنم برات مهم باشه اگه بدونی

[چند ثانیه سکوت]

- یه آهنگ می‌ذاری برام؟
- بگو چی بذارم
- Run away… run away to a place where nobody knows
- از کیه؟
- کاش می‌شد نذاریم بهار تموم بشه. کاش می‌شد...

[ماشین رُ می‌زنه کنار و یه گوشه نگه می‌داره. رو می‌کنه به من و می‌گه:]
- راست می‌گی. بهار داره تموم می‌شه...
- یادم نی آهنگ‌اش از کیه، تو ذهن‌ام تکرار می‌شه چند وقته
- [دست‌اش رُ می‌ذاره روی دنده. یک کم مکث می‌کنه. ماشین رُ خاموش می‌کنه. سرش رُ برمی‌گردونه سمتِ چپ و به خیابون نگاه می‌کنه. همه چیز تار می‌شه]

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.