دو راهیهای زندگی
اینایی که دو راهیهای زندگی انقدر براشون بیاهمیته که بینشون ده بیست سی چهل میکنن
این پیرزنهایی که ساعت پنجِ بعد از ظهر چادر سر میکنن میآن دمِ درِ حیاط یه نگاه به این سر کوچه میندازن یه نگاه به اون سر دوباره بر میگردن توی خونه
این حیوونهایی که نصفِ شب بیخوابی میزنه به سرشون راه میافتن توی جنگل یه قدمی بزنن نه خودشون میخوابن نه میذارن بقیه بخوابن
این بچههایی که وقتی دارن از پشتِ در به حرفهای پدر مادرشون گوش میدن میفهمن سر ِ راهی هستن
اینایی که موقع پنچرگیری خطِ کوـونشون از پشت معلوم میشه
اینایی که اول از دستشویی میآن بیرون بعد کمربندشون رُ میبندن
این دختر پسرهایی که حداقل تا دو سه ماه بعد از ازدواجشون بعضی شبها میرن بیرون یه ذرتی چیزی میخورن که مثلن بگن آره
این زنهایی که فکر میکنن اگر بچهدار بشن اخلاق شوهرشون بهتر میشه
این رفتگرهایی که ساعت ۲ نصفِ شب موقع جارو زدن یه دفه میزنن زیره گریه، میرن یه دقیقه یه گوشه میشینن، بعد که یه کم آرومتر شدن دوباره پا میشن شرو میکنن به جارو زدن
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون