the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۷ خرداد ۲۶, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

از گردن به بالا

یکی از همسایه‌های ما از گردن به بالا فلج شده. بی‌چاره. الان چند وقته کاری جز پیاده‌روی نداره. بعدازظهرها بابا مامان‌اش دست‌اش رُ می‌گیرن می‌برن پارک. خیلی خوش‌ام می‌آد از این جور پدر مادرها. برعکس بعضی از پدر مادرهای دیگه که تا بچه‌شون از گردن به بالا فلج می‌شه دیگه انگار نه انگار که هیچ‌وقت بچه‌ای داشته‌اند! یا می‌دن‌اش به یتیم‌خونه، یا می‌دن‌اش پرورش‌گاه. نه خدا از این کار خوش‌اش می‌آد، نه اون بچه‌هه. ولی آفرین به پدر و مادر مرجان. با این‌که از گردن به بالا فلج شده هر روز می‌برن‌اش پارک. دست و پای مرجان الان خوب کار می‌کنه و می‌تونه با همه دست بده. ولی یکی از پاهاش لمس شده و وقتی می‌ره پارک روی زمین کشیده می‌شه. برای همین دور اون پایی که روی زمین کشیده می‌شه پارچه می‌پیچن که زخمی نشه. بعضی وقت‌ها می‌رم خونه‌شون کمک، ولی طاقت نمی‌آرم. اگه بدونید چه‌جوری به‌ش غذا می‌دن. خودش که نمی‌تونه غذاش رُ قورت بده. اول می‌خوابونن‌اش زمین، بعد با یه سُرنگ از گوشه‌ی دهن‌اش چیزای آبکی می‌دن به‌ش. خلاصه از ما گفتن بود قدر سلامتی خودتون رُ بدونید تا به‌حال و روز مرجان نیافتادید. راستی اگه دست خودتون باشه، دوست دارید مثل مرجان از گردن به بالا فلج شین یا از گردن به پایین؟ به نظر من که از گردن به بالا خیلی راحت‌تره. چون حداقل‌اش اینه که برای انجام خیلی از کارهایی که به فکر کردن نیاز نداره نیاز نیست از دیگران کمک بگیریم.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.