رفيق نيمه راه
» اي واي...! بذار ببينمت... نــــــــــــه! بميرم برات، كي اينجوري شدي؟ چرا چيزي به من نگفتي نامرد؟ حالا چي كارت كنم؟ يعني از تو هم دل بكنم؟! رفيق نميه راه! باشه، اين هم از تو :(
» تمام پنجرهها كه بسته هستند، پس اين باد...؟!
» به خورشيد نگاه كن، به چهرهي رنگ پريده و غمگينش
وقتي كه صبح ميشود و چراغهاي شهر، همه روشن ميماند
» نامرد!
من
بدون اينكه بدانم
تنها كسي بودم كه در تمام لحظات كنارش بودم و
در تمام سختيها
از او حمايت كردم
كسي كه به واسطهي همين كمكها
هفتهي پيش خودكشي كرد
»»» تگويم را باز ميكنم و يادداشت ميكنم:
امروز دگيگا يك ساعت و پنج دگيگه از آخرين باري كه همديگر را ديديم ميگذرد
عشگ كه ميگويند، همين است؟!
+ اينان، اين مردم، سالهاست كه تفاوت طلوع و غروب خورشيد را از ياد بردهاند
A stranger on the road,
I saw him stumble, heard him fall,
I helped him with his load,
The further that we walked,
Well the heavier it became,
And I believe I've felt the weight
From another world...
[chris de burgh]
» اين بادي كه پردهي اتاق رو تكون ميده...؟ اشتباه ميبينم؟!
- موهام قشنگه؟
- آره، ولي...
- ولي چي؟
- توي اين هواي گرم، با كلاهگيس اذيت نميشي؟
» ولي انصافا هيچ كس به اندازهي تو براي من دوام نداشت. يادته روز اول؟! سر كلاس زبان! چه برقي ميزدي! همهش حواسم به تو بود. يا پارسال، كه با هم رفتيم توي آب، ببخشيد كه خيس شدي، اصلا متوجه نبودم
» حالا كه چيز مهمي نشده! براي چي گريه ميكني؟ مگه من گفتم ديگه نميپوشمت؟ هنوز هم قابل استفاده هستي. اشكات رو پاك كن! :)
» ممكنه يك روز، روزي كه ديگه هيچ اثري از توان گذشته در چهرهات ديده نميشه، از هم جدا بشيم. ولي اين رو بدون كه ياد و خاطرهي كفشي كه در سختترين لحظات و در همه حال با من بود، هميشه در ياد ميماند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون