the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۴ اسفند ۱, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

رويا


تو جنگل يه چادر آبي زده ايم. سقفش پايينه. بيرون بارون تندي مي آد. خوشحاليم كه يك پناهگاه داريم. صبح خيلي زوده. مي خواهيم از چادر بزنيم بيرون. بريم تو جنگل. اما بارون، بارون رو چه كار كنيم؟ بريم خيس بشيم؟ تو به من نگاه مي كني، من به تو. بريم؟ بريم! از چادر كه بيرون مي آييم، باروني در كار نيست، آسمون صافه. بارون يه خواب بود! اما جنگل، جنگل كه هنوز هست. مي ترسم كه جنگل هم يه خواب باشه. پس بگو، قبل از اينكه از خواب جنگل هم بيدار بشيم، بگو از كدوم طرف بريم. به تو نگاه مي كنم. ديگه وجود نداري. تو هم يه خواب بودي، مثل بقيه ي خواب ها، مثل خواب جنگل...


» Well, that was me, and I have seen, the light that shines for eternity!
[chris de burgh]

۳ نظر:

  1. به کدامین خاک مبتلایی رفیق ؟
    مرا بیخبر مگذار ، کم طاقتم این روزها

    پاسخحذف
  2. سلام ممنون از اینکه سر زدید. قطعهُ رویا را خواندم زیبا بود.راستی آ ن شعر بالا از کیه ؟ زنده وشاد باشید!

    پاسخحذف
  3. بازم دیر رسیدم ... حتی انگار نشد آبی پشت سرت بریزم ... تو را من چشم در راهم

    پاسخحذف

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.