خواب
تا حالا پرواز کرده بودم، ولی همیشه توی ارتفاع کم بود. این اولین باری بود که توی ارتفاع ِ زیاد پرواز میکردم. خیلی بالا بودم و به پایین نگاه میکردم. همه چیز واضح بود. یه جنگل اون پایین بود. جنگل که نبود، یه دشت بود، یه دشتِ سرسبز که با فاصلههای کم توش پُر بود از درخت. فاصلهام انقدر زیاد بود که درختها مثل یک نقطه به نظر میرسیدند. بین درختها چیزهایی حرکت میکرد، انگار چند تا حیوون روی زمین راه میرفتند. برگشتم و به عقب نگاه کردم. دشتی که دیده بودم، بین ِ دو تا کوه توی یک دره بود، ولی خیلی وسیع بود. کوههای دو طرفِ دشت مثل ِ دیوار بلند بودند. تصویری که میدیدم حیرتآور بود! آسمون رنگی داشت که تا حالا ندیده بودم.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون