the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۱ شهریور ۳۰, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

کثافتکار

توی قطار بودم، یه نفر اومد کنارم نشست و شروع کرد با موبایل‌اش ور رفتن. توی دفترچه تلفن‌اش بالا پایین می‌رفت. از روی کنجکاوی یه نگاهی به دست‌اش انداختم، و متوجه شدم که هیچ‌کدوم از نام‌های توی دفترچه عادی نیستند. چند تا از اسم‌هایی که دیدم و یادم مونده این‌ها هستند:

طولابی
طراح ِ تهران
ننه سگ
اوس علی سنگ
افغانی کار
کثافتکارِ اراک

یه خورده که گذشت زنگ زد به یه نفر. نگاه کردم ببینم به کی داره زنگ می‌زنه، روی صفحه نوشته بود «دوست». ولی طرف جواب‌اش رُ نداد. شروع کرد به نوشتنِ یک پیام برای دوست. من فقط اولِ متنی که می‌نوشت رُ تونستم بخونم: «بذار دستم به‌ت برسه...». نفهمیدم تهدید بود، ابراز علاقه بود، چی بود.

۱ نظر:

  1. وقتی میخونم نوشته هاتو ناخوداگاه ذهنم ازش " عکس " میگیره. عکس قشنگی بود.

    پاسخحذف

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.