ده سالِ آینده
در ده سالِ آینده پالانهایی خواهند آمد که هر چه بار در آنها قرار دهیم دیگر صدای عرعرِ خرها از درد بهگوش نمیرسد و کلاغهایی خواهند آمد که در تابستان هم به اندازهی پاییز فراواناند و پنجرههایی خواهند آمد که وقتی در زمستان بازشان میکنیم بوی بادِ بهار میآید و دعاهایی میآیند که وقتی یک بار میخوانیمشان برآورده میشوند و پلنگهایی میآیند که ترحم برآنها ستم بر گوسفندان نخواهد بود و بتهای بزرگی خواهند آمد که وقتی تبر را بر دوششان میگذاریم به حرف میآیند و شهادت میدهند به شکستنِ بتهای کوچک و عموی زنجیربافی میآید که به جای اینکه زنجیرهای بافته شده را پشتِ کوه بیاندازد کادویشان میکند و شبِ عید میدهدشان به بچههای نیازمند و بالابلندهایی از راه میرسند که دیگر کسی منتظرشان نیست و خبر میآید که گذشته خواب بوده است
و صدای نفسهای گرم ِ گونهای جدید
صدای نفسهای گرم میآید
صدای نفسهای گرم ِ گونهی جدیدی از خدا میآید
از میان درههای سرد و عمیق
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون