سوء تفاهم
من امروز برای اولین بار توی عمرم با یک سوءتفاهم روبرو شدم. تا پیش از این فقط توی کتابها در موردش خونده بودم.
سوار تاکسی بودم. یه دختری که دانشجو به نظر میرسید گفت من پیاده میشم، سی صد تومن کرایه داد، پیاده شد و رفت. راننده تاکسی برگشت و دید عقبتر یه مسافر ایستاده، بوق زد که مسافر بیاد سوار بشه. این دختره که داشت میرفت، فکر کرد راننده باهاش کار داره، برای همین برگشت و از پنجرهی کمکراننده به راننده نگاه کرد و با نگاهاش پرسید: بله؟ چی کارم داری؟ پیرمردِ از همه جا بیخبر هم فکر کرد این دختره برگشته که بقیهی پولاش رُ بگیره. به دختره گفت: ام... مثل اینکه من باید به شما پنجاه تومن پس میدادم؛ اجازه بدید الان بهتون میدم، و شروع کرد به گشتنِ زیرِ دنده و بالای فرمون و توی داشبورد و هرجا که فکر میکرد ممکنه یه پنجاه تومنی پیدا کنه. دختر بیچاره هم هی میخواست بگه من برنگشتم که بقیهی پولام رُ بگیرم... اما راننده داشت دنبال پول خرد میگشت و به ایما و اشارههای دختر توجه نمیکرد. آخرش راننده که پنجاه تومنی پیدا نکرده بود، رو کرد به دختر و گفت: شرمنده، پول خرد ندارم، باید ببخشی. دختره هم گفت اشکال نداره، مهم نیست، خداحافظ.
ماشین که راه افتاد، راننده زیر لب و با خنده گفت: سیصد تومن داده بود، بقیهاش رُ هم میخواست!
اینجا بود که من وارد عمل شدم و به راننده گفتم: دختره به خاطر بقیهی پولاش برنگشت. شما که بوق زدید برای مسافر، دختره فکر کرد باهاش کار دارید، برگشت! این رُ که گفتم کلی حال کرد. من هم حال کردم. اولین باری بود که یه سوءتفاهم با چشمهای خودم میدیدم :)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون