the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۸ دی ۲۲, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

زندگی به‌طرز احمقانه‌ای ادامه دارد (۲)

خدایا این‌جا یه گربه‌ای از شدت درد زایمان داره ار ار می‌کنه. راحت‌اش کن، لت ایت گو...
آقا بی‌زحمت اون صدای طبل‌ات رُ کم کن ما خواب‌مون میاد امشب
مرگ یک موجود زنده است
خدایا، روح‌ام رُ اون‌قدر بزرگ کن که حرف‌های خوب و بد دیگران درباره‌ی من اثری در نظر من درباره‌ی اون‌ها نداشته باشه
تو به پلیس چیزی گفتی؟
آخرین تیرهای‌تان را نیز روانه‌ام کنید که وقت‌تان رو به پایان است
اما اون ان‌قدر عاشق مرگ بود که بدون این‌که منتظر من بمونه خودش رُ منفجر کرد

It's very sad and frustrating to know that different people, that different people, sigh..., have been born different
Today I made a mistake without being able to say I am sorry, today I probably changed my destiny
ببخشید، من همون گدایی نیستم که دیروز هم از شما کمک خواستم؟
صدای مرغ دریایی میاد توو این بیابوون
دکتر گفت خون توو رگام لخته شده، اما تا وقتی جریان داره، زنده می‌مونم
کاش منم مثل تو یه سیب زمینی بودم
نخواهم گذاشت ادامه یافتن‌ات را بی‌پایان ماندن، نخواهم گذاشت. تو بر چیزی توانا نیستی آن‌چنان که من‌ام
من با سرعت پنجاه و پنج گره دارم پایین می‌آم. من این بالا خیلی احساس تنهایی می‌کنم
امیرحسین قبول داری دکوپاژ المیرا خیلی به‌تر از تو بود؟
و به خواست خداوند او دوران کودکی خود را در کف رودخانه سپری کرد
بدترین خاطره‌ی زندگی یک شخص می‌تونه این باشه که از مردی که خوش‌اش نمی‌آد بچه‌دار شه
من از فرصت زندگی استقبال نمی‌کنم. از مرگ نیز
کاش من هم می‌تونستم به ماندگارترین ترانه‌ای که تا به‌حال ساخته شده کمی علاقه نشون بدم
تعداد فالوورهام داره کم‌کم به عدد دو نزدیک می‌شه
من اهل قبور هستم شما اهل کجا هستید؟
به بچه‌ام نگاه کردم، چه‌قدر قشنگ مرده بود
دوست داشتی یه شب با مسعود رایگان می‌خوابیدی؟ به‌خاطر بازی خوب‌اش توی زادبوم
امروز یه کیک و نوشابه خوردم
Now tell me, what are the main advantages and disadvantages of eating a person as your breakfast?
دلم می‌خواد یه روزی برسه که ان‌قدر بزرگ شده باشم که دیگه کسی نتونه بفهمه کی خوشحالم هستم و کی ناراحت
می‌خوام فردا ادعای پیامبری کنم، خدایا کمک‌ام کن، تنهام نذار توی این راه سخت
در واقع بذار این‌جوری برات بگم که خواهر خدا می‌شه خاله‌ی بابای خواهرزن برادر زاده‌ی عمه‌ی شوهرزن پدرسگ عموی مادربزرگ ناتنی بابام
از خدا خواهیم توفیق ادب
این جادوگر داره از من خواهش می‌کنه که توی زمان به عقب برگردم
نارسیس به‌تره یا مارکسیس؟
دیشب خواب دیدم دارم با رضا شاهرودی توی آسمون پرواز می‌کنم
می‌خوام برم بازار گراز فروش‌ها. خدایا تنهام نذار
و حالا به حرکات دست پدر مقدس نگاه کنید و ببینید که با تکیه بر نام خدا چه معجزاتی انجام می‌دهد
خدا شاهده که حضور من در زندگی هر کسی یه حکمتی داشته
همه‌مون فاضلاب متحرک هستیم پس به چیزی ننازیم
نکاح زن بت پرست حرام است
یه دفعه نشد بیام این بند کفش سمت راستم رُ باز کنم و گره نخوره
بر نگیرد ز دوش تو اندوه باری
امروز گوشه‌ی اتاقم زیر فرش تکه‌هایی از باقیمانده‌ی اجساد ترک‌هایی که در دهه‌ی نود قتل عام شده بودند رُ پیدا کردم
دیشب خواب دیدم از مسوول حمام عمومی تقاضای وقت بیش‌تری برای شستن خودم دارم
در خبر است به نقل از پدرم که مرحوم پدربزرگ پدرم فرمود از پدر پیر و برنای خود شنید که سه تکه‌ی مرغ خوردنی‌ست: ران و ادامه‌ی ران و سینه‌ی مرغ
روزی برای تو خواهم گفت
چیزی برای زندگی نکردن باقی نمونده
آن‌چه از هیچ برای ما باقی می‌ماند؛ سفری‌ست، سفری‌ست، سفری‌ست
نمی‌دونم چرا قلب‌ام داره برعکس می‌زنه
لباسم همرنگ مبل بود؛ کسی به‌م میوه تعارف نکرد
گمان می‌برم خلوت‌ام با شیطان چهل شبانه روز به درازا بیانجامد
آرامش را، در آسمان باید جست
چمدان‌های‌تان را بردارید و خود را رو به قبله‌ی هم آن خدایی که می‌پرستید به دار آویزید
صورت را با آب نشاید شستن
مبادا این ایام تموم بشه و شما یک قطره اشک هم نریخته باشید
باران کوثری همان این است و این همان باران کوثری
هر کس این پیراهن را بپوشد انگار مرا پوشیده
حالا من از شما می‌پرسم، دوست عزیز، آیا وقتش نرسیده که یک ارزیابی دوباره از میزان آشنایی خودمون با احکام داشته باشیم؟
امروز وقتی از خواب بیدار شدم با کمال تعجب دیدم که هنوز وضو دارم
امروز با قدرت نگاهم کاری کردم که از یکی از چشمهای کسی اشک جاری شود و آن دیگرش به حالت نیمه باز درآید
Give me a penny, and I will tell you a secret. Each secret, a penny
خدا را خدا را، مرا این جامه خوش آمده اما یارای خرید آن نیست
I wish I were in safe hands of a goalkeeper...
ترس من از رو به رو شدن دوباره با سارا بود، نه ستاره
باشگاه بلیاردم رُ فروختم. تخم سگ خیلی خرج داشت
با گوجه‌ای قرمز در دهان و با حالت تسلیم و تضرع، به سوی خدا باز می‌گردم
رفتم توی چند تا از دستشویی‌ها ویندوز نصب کردم
من از گذشتگان و با گذر از جنازه‌ی آنان که خشم خدای‌شان این چنین خوار نمود، درس می‌آموزم
کلاغ را و مرغ عشق را، چه حاجت به دعای ما
ما در سرما، تاریکی و تنهایی، زمین را ترک خواهیم کرد
I need a key to press, to continue...
آب را بر ساحل کوبیده و خود به نظاره نشسته‌ایم. ما، کشتی شکستگانیم
پنهان ز دیدگان، دیدارِ آشنا
آیا برای خدا اهمیتی دارد که بزرگ‌تر از آن است که وصف شود؟
تا حالا شده رهبر یه کشور باشید ولی همچنین خاطر نشان نکرده باشید تاحالا چیزی؟
تا حالا شده خبر مرگ‌تون در هاله‌ای از ابهام فرو رفته باشه؟
از وقتی قلبم رُ آنژیو کردم ورم کرده و درد می‌کنه
توی راه‌پله‌های بیمارستان سرم رُ با بتادین شستم
تا حالا شکلات با شیر شتر خوردی؟
فردا که بهار آید، آزاد و رها هستیم
بوی خوش وصل آمد... شادیت مبارک باد، ای عاشق شیدایی!
آقا بهمن از وقتی فهمیده زنش دوسش داره اومده شهر دنبال کار می‌گرده
دوری، جز اینکه می‌شه به‌ش عادت کرد، بدی دیگه‌ای نداره
با این‌که خیلی گشنمه اما روده کوچیکه دل و دماغی برای خوردن روده بزرگه نداره
یه عکس قدیمی از خودم پیدا کردم. همه جا مهه. توی جنگل‌ام انگار. لاشه‌ی یه حیوونی هم روی کولمه
دیشب خواب دیدم یه نفر با شکم‌اش افتاده بود دنبال‌مون. فرار کردیم. یه نفر توی یه کوچه‌ای در رُ باز کرد. همه رفتیم تو. شکم رد شد. اومدیم بیرون
اختیار دارم، اما بزرگوار نه، بزرگوار نیستم
از شیر خانوما میشه ماست زد؟
هر شب خواب می‌بینم پسرم برگشته
بواسطه‌ی رسیدن به سن بلوغ بحرانی در من ایجاد شده که گذر از آن کار آسانی نمی‌نماید
سفیده‌ی تخم سگ را خورده، زرده ی آن را دور بیاندازید
صدای فریادمان بر بلندای کوه را، تنها عقابان دشت می‌شنیدند
حمله‌ی دوچرخه‌سوارها به تجمع مردم در میدان ونک
از هر طرف که رفتم جز وحشتم نیفزود... زنهار از این بیابان وین راه بی نهایت
یه استخر سرباز خوب سراغ ندارید؟ یه استخر سربازی که حاضر باشه جونش رو فدای وطنش کنه
یعنی کی می‌تونم باشم این وقت شب؟
با تاریکی نمی‌توان به نور دست یافت. اندیشه‌ی زمینی از جنس تاریکی‌ست و به عالم نور و اسرار راهی ندارد
سر بر خاک میهن، به خواب می‌روم
چند روزه رفتارم کمی متفارت شده. چمه؟ چیزی شده؟
افسون! دیگر ازت بدم می‌آد
یکی از بچه‌های محله‌مون که دختر خیلی خوبی هم بود با آیت‌الله مقبل‌الحسین ازدواج کرد
راستش من خودم قبول ندارم که نگاه کردن به صورت من خودش یه جور عبادته
دریده
نشستیم با چهل تا کارتِ بنزین کارت بازی کردیم
سلام بر پیش از ما نیز در آرزوی خام به خواب رفته‌گان
می‌خوام برم استرالیا مدرسه‌ی غواصی راه بندازم. برای این کار به پول احتیاج دارم هیچ به این‌اش فکر کرده‌م؟
بوته‌ای بر مزارم خزید و درکنار نام‌ام آرام گرفت
حوصله‌ام سر رفته. برم چندتا از این پرونده‌های تجاوز رُ بازخوانی کنم
رفتم شهر دکتر
هر روز یک ساعت قبل از غروب آفتاب با خواندن دعا وارد دنیای ارواح می‌شوم
fears & hopes
دیشب خواب دیدم شهریار خواب حضرت علی رو دیده ولی صبح که از خواب پا شد هرچی زور زد شعر مناسبی در این زمینه به ذهنش نرسید که بگه
چند تن از آیات عظام در مورد حوادث اخیر امروز با من دیدار کردند
این جوری شد که اومدیم تهرون...

زندگی به‌طرز احمقانه‌ای ادامه دارد (۱)

پ.ن. قبلی رُ دقیقن یه سال پیش نوشته‌ام! فکر نمی‌کردم به این زودی یه سال گذشته باشه!

۱ نظر:

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.