the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۸ آبان ۲۶, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

کلیددار مسجد

هر روز صبحِ زود ساعت چهار بیدار می‌شم. می‌رم توی کوچه یک کم می‌دوم. بعد می‌رم درِ مسجد رُ باز می‌کنم. آخه کلیدش دست منه فقط. اگه خواب بمونم نماز همه‌ی محل قضا می‌شه. خلاصه. می‌رم توی مسجد. می‌شینم لب حوض. یک کم به گلدسته‌ها نگاه می‌کنم تا بلکه حال عجیبی پیدا کنم و به مقام مکاشفه برسم و پرده‌ها کنار برن. چراغ‌ها رُ روشن می‌کنم. همه جا رُ جارو می‌زنم. سماور رُ بار می‌ذارم. جا نماز حاج‌آقا رُ پهن می‌کنم. از همین کارها دیگه. کلید رُ هم می‌گذارم زیر سجاده. نماز که تموم شد خود حاج‌آقا کلید رُ‌ برمی‌داره می‌آره درِ مغازه تحویل می‌ده.
البته ناگفته نمونه که من خودم نماز نمی‌خونم. ولی یه بار یه اتفاقی توی این محل افتاد که دیگه هیچ‌کس نمی‌تونه فکرش رُ هم بکنه که کسی غیر از من کلیددار مسجد باشه!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.