داستان من و دستانی که در دیوار فرو میرفتند
یکی از خوابهای جالبی که میبینم اینه که دستام رُ توی دیوار فرو میکنم و در میآرم. دیشب هم همین خواب رُ دیدم. دستام رُ میبردم توی دیوار. البته برای خودم هم هیجان داشت که میتونستم همچین کاری بکنم. دستام رُ توی دیوار میچرخوندم ببینم توش چی هست. یه کلید پیدا کردم. با خودم فکر کردم این کلیدِ کجا میتونه باشه؟ گذاشتماش سر جاش. خواهرم هم اونجا بود. بهش گفتم ببین تو هم میتونی این کار رُ بکنی؟ دستاش رُ برد سمت دیوار. اما فرو نرفت. گفت تو چطور همچین کاری میکنی؟ بهش گفتم نباید شک داشته باشی که دستات رد میشه یا نه. اگر یک کم شک کنی دستات رد نمیشه از دیوار.
این خواب خیلی واقعی بود. صبح که از خواب پا شدم اولین کاری که کردم این بود که رفتم کنار دیوار و دستام رُ به سمتاش دراز کردم. اما هر کار کردم دستام فرو نرفت! شاید دلیلاش این بود که شک داشتم به این کار.
باسلام به شما ،موضوع جالبيه وجون ميده براي يه داستان كوتاه ،خودت تمامش مي كني يا منكه تصادفي امدم اينجا!
پاسخحذفسلام
پاسخحذفباعث افتخار منه اگر شما تموماش کنید :)