the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۸ آبان ۲۲, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

داستان من و دستانی که در دیوار فرو می‌رفتند

یکی از خواب‌های جالبی که می‌بینم اینه که دست‌ام رُ توی دیوار فرو می‌کنم و در می‌آرم. دیشب هم همین خواب رُ دیدم. دست‌ام رُ می‌بردم توی دیوار. البته برای خودم هم هیجان داشت که می‌تونستم همچین کاری بکنم. دست‌ام رُ توی دیوار می‌چرخوندم ببینم توش چی هست. یه کلید پیدا کردم. با خودم فکر کردم این کلیدِ کجا می‌تونه باشه؟ گذاشتم‌اش سر جاش. خواهرم هم اون‌جا بود. به‌ش گفتم ببین تو هم می‌تونی این کار رُ بکنی؟ دست‌اش رُ برد سمت دیوار. اما فرو نرفت. گفت تو چطور همچین کاری می‌کنی؟ به‌ش گفتم نباید شک داشته باشی که دست‌ات رد می‌شه یا نه. اگر یک کم شک کنی دست‌ات رد نمی‌شه از دیوار.
این خواب خیلی واقعی بود. صبح که از خواب پا شدم اولین کاری که کردم این بود که رفتم کنار دیوار و دست‌ام رُ به سمت‌اش دراز کردم. اما هر کار کردم دست‌ام فرو نرفت! شاید دلیل‌اش این بود که شک داشتم به این کار.

۲ نظر:

  1. باسلام به شما ،موضوع جالبيه وجون ميده براي يه داستان كوتاه ،خودت تمامش مي كني يا منكه تصادفي امدم اينجا!

    پاسخحذف
  2. سلام
    باعث افتخار منه اگر شما تموم‌اش کنید :)

    پاسخحذف

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.