the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۸ آذر ۷, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

آرامش

تا هر جای دنیا هم که دنبال آرامش بری...



آخرش یه روز:




توی یه اتاق کوچیک، توی یه دست‌شویی، روی بالش دست‌ات
به آرامش می‌رسی

هدیه تهرانی

می‌پرستم‌ات هدیه! می‌پرستم‌ات!



می‌شه یکی [این داستان] رُ به دست این خانم برسونه؟ شاید ازم خوش‌اش بیاد که نذاشتم بچه‌اش بیافته

محصولِ ۱۳۸۸ آذر ۳, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

چشم‌هات به تاریکی عادت می‌کنه

پدربزرگ‌ام می‌گه هر وقت می‌ره توی تاریکی توی دست‌شویی می‌نشینه کم‌کم چشم‌هاش به تاریکی عادت می‌کنه. طوری که خیلی راحت آفتابه رُ می‌بینه و سیفون رُ هم. به‌ش می‌گم ای ول. یعنی واقعن؟ آخه توالتِ خونه‌ی پدربزرگ اینا یه پنجره به بیرون بیش‌تر نداره و لامپ هم نداره. شب که می‌شه به سختی چشم چشم رُ می‌بینه اون‌جا. به‌م می‌گه تو هم شب برو بشین. ببین چشم‌هات عادت می‌کنه یا نه.
یه شب رفتم نشستم. خیلی تاریک بود. نه در رُ می‌دیدم، نه دیوار رُ، نه آفتابه رُ، نه هیچی. ان‌قدر نشستم خسته شدم. پاهام درد گرفته بود. اما کم‌کم چشم‌هام شروع کرد به دیدن. باورم نمی‌شد! کم‌کم داشتم یه سایه‌ای از آفتابه می‌دیدم. شیر آب هم کم‌کم معلوم می‌شد. پدربزرگ راست می‌گفت. کم‌کم که چشم‌ها به تاریکی عادت کنه همه چیز معلوم می‌شه. پنجره باز بود. ازش یه باد خنکی می‌اومد تو. اون روبرو کوه پیدا بود. خورشید از پشت‌اش به اهالی ده سلام می‌کرد. پرنده‌ها خوش‌حال بودن. چه شور و هیجانی. زندگی این‌جا فقط انگار جریان داره. فقط این‌جا انگار

محصولِ ۱۳۸۸ آذر ۱, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

سفره‌ی ایرانی

معمولن بعد از ناهار یا شام رسمه که مهمون‌ها به خانم آشپز می‌گن:

- دست شما درد نکنه

و خانم هم رسمه که در جواب بگه:

- نوش جان! چیزی که نخوردید

محصولِ ۱۳۸۸ آبان ۲۹, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

تنها راه نجات ایران

خیلی از مردم ایران از وضع موجود ناراضی هستند و از همه چیز شکایت می‌کنند بدون این‌که راه حل مناسبی برای برون‌رفت از این بحران پیشنهاد کنند. اما من خیلی با بقیه فرق دارم. چون علاوه بر این‌که از وضع موجود ناراضی هستم راه‌حل بسیار خوب و مناسبی هم برای رفع تمام مشکلات این کشور دارم. من تضمین می‌کنم (امضا، چک، سند خونه، سفته، قسم به قرآن، تورات، انجیل و هر کتاب مقدسی که شما بگویید) که در صورت عملی شدن این پیشنهاد، کشور ایران در عرض چند سال (حداکثر ۱۰ الی ۱۵ سال) به سرعت رشد می‌کنه و حتی ممکنه از کشورهای پیشرفته در خیلی زمینه‌ها سبقت بگیره.

و اما پیشنهاد. این پیشنهاد در واقع یک پیشنهاد هست ولی من اون رُ در دو بند بیان می‌کنم:

۱- عدم ثبت دین و مذهب اشخاص در شناسنامه، کارت ملی یا هر چیز دیگری که بیان‌گر هویت یک ایرانی باشد
۲- جرم بودن پرسش در مورد دین افراد

دقت کنید که با توجه به بند دوم، هیچ کس حق نداره در مورد دین افراد کوچک‌ترین تحقیق و تجسسی بکنه و اگر دست به چنین کاری بزنه مرتکب جرم شده و مجازات می‌شه (مجازات هرچه سنگین‌تر به‌تر)
در ضمن، با اجرای این قانون ممکنه یک روز یک ارمنی یا یک مسیحی یا یک سُنی رییس‌جمهور کشور ایران بشه که البته هیچ کس نمی‌تونه به دین این افراد اعتراضی داشته باشه چون مجازات می‌شه.
همچنین از دیگر اثرات اجرای این قانون می‌شه به برچیده شدن بساط آدم‌های ریاکار که با گذاشتن ریش به همه‌جا رسیده‌اند اشاره کرد.

محصولِ ۱۳۸۸ آبان ۲۸, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

همای اوج سعادت

امروز رفتم یه جا باسه‌ی خودم ساندویچ خریدم خوردم. پایین فیشی که به‌م داد این دو بیت از حافظ بود:

همای اوج سعادت به دام افتد
اگر تو را گذری بر مقام ما افتد
حباب وار بر اندازم از نشاط کلاه
اگر ز روی تو عکسی به جام ما افتاد

خیلی لذت بردم!
واقعن باید در برابر بزرگی و شکوه شعرهای حافظ سر تعظیم فرو آورد!

ضبیری اُبیدوار

صبح که از خونه می‌اومدم بیرون صدقه دادم و البته نتیجه‌اش رو هم خیلی زود دیدم. شهاب سنگ یک کم این‌ور تر خورده بود الان با دلی آرام و قلبی مطمئن و روحی شاد و ضميری امیدوار به فضل خدا از خدمت خواهران و برادران مرخص و به سوی جایگاه ابدی شتافته بودم.


محصولِ ۱۳۸۸ آبان ۲۶, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

** زبان امروز **

این به اندازه‌ی اون بزرگ هست:

This is as big as that

این سه برابر بزرگ‌تر از اون هست:
This is three times as big as that

این سه برابر کوچک‌تر از اون هست (این یک سوم اون هست):
This is three times as small as that

البته as that رو فکر کنم بشه از آخر جمله حذف کرد. مثلن می‌شه گفت:

خونه‌ی قبلی ما به‌اندازه‌ی کافی بزرگ بود. اما این خونه‌ی جدید سه برابر بزرگ‌تره.
Our previous home was big enough. But the new home is three times as big!

هر چه قدر که لازمه اون کار رُ انجام بده:
Do it as much as needed

هر چند بار که لازمه اون کار رُ انجام بده:
Do it as many times as needed

برزین مهر

یعنی چرا دیگه چیزی نمی‌نویسه؟ اتفاقی براش افتاده؟

کلیددار مسجد

هر روز صبحِ زود ساعت چهار بیدار می‌شم. می‌رم توی کوچه یک کم می‌دوم. بعد می‌رم درِ مسجد رُ باز می‌کنم. آخه کلیدش دست منه فقط. اگه خواب بمونم نماز همه‌ی محل قضا می‌شه. خلاصه. می‌رم توی مسجد. می‌شینم لب حوض. یک کم به گلدسته‌ها نگاه می‌کنم تا بلکه حال عجیبی پیدا کنم و به مقام مکاشفه برسم و پرده‌ها کنار برن. چراغ‌ها رُ روشن می‌کنم. همه جا رُ جارو می‌زنم. سماور رُ بار می‌ذارم. جا نماز حاج‌آقا رُ پهن می‌کنم. از همین کارها دیگه. کلید رُ هم می‌گذارم زیر سجاده. نماز که تموم شد خود حاج‌آقا کلید رُ‌ برمی‌داره می‌آره درِ مغازه تحویل می‌ده.
البته ناگفته نمونه که من خودم نماز نمی‌خونم. ولی یه بار یه اتفاقی توی این محل افتاد که دیگه هیچ‌کس نمی‌تونه فکرش رُ هم بکنه که کسی غیر از من کلیددار مسجد باشه!

محصولِ ۱۳۸۸ آبان ۲۵, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

چه هدفی؟ چه ارزشی؟ چه کشکی؟

آدم هر موقع می‌خواد یه کاری انجام بده باید سه تا چیز از خودش بپرسه:

۱- این کار رُ با چه هدفی انجام می‌دم؟
۲- این هدف بر پایه‌ی چه ارزشی بنا نهاده شده؟
۳- آیا مطمئن هستم که این ارزش واقعیت داره؟

البته این فقط یک پیشنهاد بود

محصولِ ۱۳۸۸ آبان ۲۳, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

خواست خدا

بی‌بی‌سی فارسی یه فیلمی نشون داد از نیکی کریمی به نام «داشتن یا نداشتن». موضوع این فیلم در مورد زن و شوهرهایی بود که بچه‌دار نمی‌شدند و به مراکز ناباروری می‌رفتند تا درمان بشوند. بیش‌تر فیلم گفتگوهایی بود که با این افراد انجام شده بود. یک خانمی که از سی سالگی هم سن‌اش گذشته بود و دیگه از بچه‌دار شدن ناامید شده بود می‌گفت «یه روز از آزمایشگاه زنگ زدند، گفتند بیایید نتیجه‌ی آزمایش‌تون رُ بگیرید. من هم به‌شون گفتم خودم می‌دونم نتیجه منفیه، نیاز نیست بیام بگیرم. اما اون‌ها به من گفتند مثبته. باورم نمی‌شد. نمی‌دونستم چی بگم. فقط چند بار فریاد زدم خدایا شکرت! و به سجده رفتم. چهار ماه که گذشت رفتم آزمایش دادم. گفتند بچه‌ات قلب‌اش از حرکت ایستاده و مرده!...»
بعد دوربین رفت توی یه خانواده‌ی فقیری که هفت هشت تا بچه توش بود. به مادر بچه‌ها گفت شما خودتون ان‌قدر بچه می‌خواستید؟ مادر گفت: «نه ما که ان‌قدر بچه نمی‌خواستیم. همه‌اش خواست خدا بود!»

این از این. حالا یه موضوع دیگه. چند روز پیش (و همچنین دو سه سال پیش) یک ای-میل برام اومده بود که توش ثابت کرده بود خدا همیشه به فکر آدم هست. به این‌صورت که ماجرای کسانی رُ تعریف کرده بود که از حادثه‌ی ۱۱ سپتامبر جون سالم به در برده بودند. مثلن یکی صبح می‌خواست بره سر کار، ماشین‌اش روشن نشده بود. یکی بچه‌اش مریض شده بود مجبور بود ببردش دکتر:

«یکی از خانم ها دیرش شد چون ساعت زنگدارش سر وقت زنگ نزد. یکی دیگر دیر کرد چون در تصادفی که در اتوبان نیوجرسی رخ داده بود گیر افتاد. یکی دیگر نتوانست به اتوبوس برسد. یکی دیگر غذا روی لباس‌اش ریخته بود و به خاطر تعویض لباس تاخیر کرد. اتومبیل یکی دیگر روشن نشده بود. و یکی که مرا تحت تاثیر قرار داده بود کسی بود که آن روز صبح یک جفت کفش نو خریده بود و با وسایل مختلف سعی کرد به موقع سرکار حاضر شود. اما قبل از اینکه به برج‌ها برسد روی پایش تاول زده بود و به همین خاطر کنار یک دراگ استور ایستاد تا یک چسب زخم بخرد و به‌همین خاطر زنده ماند»

و از این دست مثال‌ها. آخرش هم نتیجه‌گیری کرده بود:

«به همین خاطر هر وقت... در ترافیک گیر می‌افتم... آسانسوری را از دست می‌دهم... مجبورم برگردم تا تلفنی را جواب دهم... و همه چیزهای کوچکی که آزارم می‌دهد... با خودم فکر می‌کنم... که خدا می‌خواهد در این لحظه من زنده بمانم... دفعه‌ی بعد هم که شما حس کردید صبح‌تان خوب شروع نشده است... بچه‌ها در لباس پوشیدن تاخیر دارند... نمی‌توانید کلید ماشین را پیدا کنید...
با چراغ قرمز روبرو می‌شوید... عصبانی یا افسرده نشوید... بدانید که خدا مشغول مواظبت از شماست»

اشکال این مطلب این بود که در مورد هزاران نفری که اون روز در برج‌های دو قلو کشته شدند چیزی نگفته. آیا خدا مشغول مواظبت از اون‌ها نبود وقتی که صبح ساعت شماته‌دارشون درست کار کرد و به موقع بیدار شدند و هیچ‌کدوم‌شون از تاکسی جا نموندند؟

من وقتی این چیزها رُ می‌بینم با خودم فکر می‌کنم که این‌ها واقعن ربطی به خدا نداشتند. اما مردم یک جوری تلاش می‌کنند اون‌ها رُ به خدا ربط بدهند. بعد دنبال مثال‌هایی در زندگی می‌گردم که واقعن بشه به خدا ربطشون داد.

محصولِ ۱۳۸۸ آبان ۲۲, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

داستان من و دستانی که در دیوار فرو می‌رفتند

یکی از خواب‌های جالبی که می‌بینم اینه که دست‌ام رُ توی دیوار فرو می‌کنم و در می‌آرم. دیشب هم همین خواب رُ دیدم. دست‌ام رُ می‌بردم توی دیوار. البته برای خودم هم هیجان داشت که می‌تونستم همچین کاری بکنم. دست‌ام رُ توی دیوار می‌چرخوندم ببینم توش چی هست. یه کلید پیدا کردم. با خودم فکر کردم این کلیدِ کجا می‌تونه باشه؟ گذاشتم‌اش سر جاش. خواهرم هم اون‌جا بود. به‌ش گفتم ببین تو هم می‌تونی این کار رُ بکنی؟ دست‌اش رُ برد سمت دیوار. اما فرو نرفت. گفت تو چطور همچین کاری می‌کنی؟ به‌ش گفتم نباید شک داشته باشی که دست‌ات رد می‌شه یا نه. اگر یک کم شک کنی دست‌ات رد نمی‌شه از دیوار.
این خواب خیلی واقعی بود. صبح که از خواب پا شدم اولین کاری که کردم این بود که رفتم کنار دیوار و دست‌ام رُ به سمت‌اش دراز کردم. اما هر کار کردم دست‌ام فرو نرفت! شاید دلیل‌اش این بود که شک داشتم به این کار.

محصولِ ۱۳۸۸ آبان ۱۸, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

آروم هستم

چند وقته (با علاقه‌ی) کم‌تر(ی) وبلاگ می‌نویسم. شاید دلیل‌اش این باشه که چند وقته آروم هستم. یعنی خیلی آروم! مثل برکه‌ای که فقط ممکنه گاهی حرکت چند تا ماهی توش دیده بشه. این آرامش چیزی نیست که از اتفاق خاصی حاصل شده باشه یا نتیجه‌ی تلقین و روان‌درمانی بوده باشه. خودم هم نمی‌دونم دلیل‌اش چیه. اما هر چیزی که هست خیلی خوبه. اگر چه ممکنه دیر یا زود بر اثر یک حادثه به‌پایان برسه، اما دوست دارم همیشه ادامه داشته باشه. آرامش من از جنس آرامشیه که آدم‌های سن و سال دار بعد از بازنشستگی به‌دست می‌آرن. یعنی همون موقعی که احساس می‌کنند دیگه هرچی بوده تموم شده و حالا دیگه وقت استراحته! دوست ندارم این آرامش به‌راحتی از دست بره.

محصولِ ۱۳۸۸ آبان ۱۱, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

** زبان امروز **

سلام. امروز می‌خوام در مورد روش استفاده از Not only...but also صحبت کنم.

مثلن می‌خواهیم بگیم: «من نه تنها او را کشتم، بلکه دفنش هم کردم»

اگر بگیم Not only I killed him, but also I burried him غلطه

چون بعد از Not only باید حتمن جمله به صورت سوالی باشه. این‌جوری:

Not only did I kill him, but also I burried him

همین دیگه. خداحافظ دوستان

مطلب ویژه

فالون دافا

«فالون دافا»، به «فالون گونگ» نیز معروف است. روشی معنوی است که بخشی از زندگی میلیون‌ها نفر در سراسر جهان شده است. ریشه در مدرسه بودا دارد. ا...

Google Analytics

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

Powered By Blogger

Google Reader

Add to Google
با پشتیبانی Blogger.