بیمار قلبی
دیروز توی تاکسی سکته کردم ولی خوشبختانه چون نزدیک بیمارستان بودیم مسافرها بلافاصله من رُ رسوندند بیمارستان. از ماشین پیاده شدند و همونطور که سکته بودم با دست من رُ روی هوا به سمت بیمارستام بردند از بین ماشینهایی که توی ترافیک گیر کرده بودند. همینطور که کلهام از پشت آویزون بود دیدم یه بچهای توی پیاده رُ داره برام دست تکون میده. باباش هم با موبایل داشت ازم فیلم میگرفت که شب بذاره توی YouTube. وقتی رسیدیم بیمارستان بلافاصله یکی از مسافرها از آقای دکتر خواست من عمل بشم اما دکتر گفت عمل لازم نیست. آنژیو میکنیم. اون مسافر هم گفت استدعا میکنم آقای دکتر وقتی شما میگید آنژیو کافیه حتمن کافیه دیگه من کی باشم که بخوام بگم عمل بشه مریض. همون آنژیو صددرصد بهتره و ایشالا مریض (من رُ میگفت) همین امروز خوب میشه و برمیگرده پیش خانوادهاش. یه پرستاره بهش گفت ایشالا. حالا بفرمایید بیرون دور و بر بیمار باید خلوت باشه. بفرمایید بیرون! این رُ گفت و همهی مسافرها رُ از اورژانس بیرون کرد. بعد آقای دکتر اومد توی اتاق و گفت نگران نباش. من الان میخوام آنژیوت کنم. این روش اولین بار در سال... دیگه نفهمیدم چی گفت چون بیهوش شدم. وقتی بههوش اومدم دیدم قلبام کمی ورم داره و درد میکنه. کسی که توی اتاق روی تخت بغلی خوابیده بود لبخندی زد و گفت اولین بارته؟
- چی اولین بارمه؟
- آنژیو
- آره. قلبم درد میکنه. طبیعی باید باشه آره؟
- نمیدونم. من که آنژیو نکردم تا حالا. میخوای دکتر صدا کنم؟ شاید طبیعی نباشهها
- دستات درد نکنه. صدا میکنی یه دقیقه بیاد قلبما ببینه؟
- چرا که نه
این رُ گفت و دستاش رُ بلند کرد تا برسونه بهزنگ. دیدم دستاش نمیرسه. بهاش گفتم نمیخواد تو زنگ بزنی بذار خودم میزنم. گفت نه صبر کن الان خودم میزنم. همین که اومد روی دستاش بلند شه و زنگ رُ بزنه دستاش از روی تخت لغزید و با کله اومد رو زمین. صداش زدم خانوم. خانوم! بیهوش شده بود. بلند شدم توی راهرو بدو بدو رفتم دنبال یه دکتر. حالا مگه دکتر پیدا میشد؟ به یه پرستاره گفتم توی این خراب شده یه دکتر پیدا نمیشه؟ مریض از تخت افتاد! پرستار گفت یعنی چی آقا صدات رُ بیار پایین! اینجا بیمارستانه! کی به شما گفته من دکتر نیستم؟ توی کدوم اتاقه؟ برگشتم و با دستام به اتاق اشاره کردم: اون یکی! خانوم دکتر بدو بدو دوید سمت اتاق. صداش کردم: خانوم دکتر! ایستاد. برگشت.
- ببخشید بهتون گفتم پرستار! ببخشید خانوم دکتر
خیلی خسته بودم. همونجا یه صندلی بود. آبی. نشستم روش. یه پیرمردی بغل دستم نشسته بود. پاش توی گچ بود. گفت چیه پشرم؟ آنژیو کردی؟
- آره. آنژیو کردم. شما از کجا فهمیدی پدر؟
- پشرم من هم چند بار تا حالا آنژیو کردهام. میدونم چیه نشونههاش
- پدر من قلبم یه کم درد میکنه. طبیعیه؟
- آره پشرم. حتمن شَرت هم درد میکنه نه؟
- ای ول! آره. یک کم درد میکنه. چیکار کنم؟
- بگیر
یه بطری سبز رنگ بتادین بهم داد. گفت بگیر سرت رُ با این بشور. آروم میشی.
گرفتم. خواستم همونجا بریزم روی سرم. اما پیرمرد نگذاشت. گفت پشرم اینجا نه! زمین کشیف میشه. برو توی راه پلهها شَرت رُ بشور.
رفتم توی راه پلهها. گرفتم روی سرم. قطرهقطره میاومد. درش رُ باز کردم. کامل خالی کردم روی سرم. خنک شدم. خدا رُ شکر. خدا رُ صد هزار مرتبه شکر!
اون پایین توی پذیرش خانومی از یکی از بیمارها پول میگرفت که مرخص بشه. مریض داد و قال میکرد. من بیمه هستم! اینهمه پول که نباید از من بگیرید. خانوم با شما هستم! خانوم با شما هستم حواسات کجاست!
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون