the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۸ تیر ۲۴, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

نماز و آب و شربت

امروز توی باشگاه یه بطری آب گذاشته بودم کنارم. افتاد زمین همه‌اش ریخت. یه نفر به‌م گفت آقا شربت‌ات ریخت زمین.
به‌اش گفتم آبه، نمی‌بینی؟
گفت می‌دونم آبه. اما نمی‌تونم که به‌ات بگم آب‌ات ریخت زمین!
لبخندی زدم و گفتم: نماز جمعه می‌بینم‌ات برادر.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.