مسافرکش
چند ماهه توی مسیر میدون صنعت-شهرک مخابرات مسافرکشی میکنم. توی این چندوقت مسافرهای عجیب غریبی سوار کردهام. مثلن چند روز پیش داشتم میرفتم، یه زنه عقب سوار بود. یه جوری بود. موبایلش زنگ زد. گفت: سلامن علیکم و رحمتالله. بعد از اینکه صحبتاش تموم شد به من گفت آرومتر برو. با تعجب بهش گفتم: من که با چهل دارم میرم! خیلی آرومه! گفت ا؟ پس همین خوبه. مواظب باش تندتر نری. خیلی آروم برو. ریلکس. عین آبهویج! خیلی چرند میگفت. آخر خط که رسیدیم گفتم رسیدیم آب هویج. آخرشه.
یا مثلن یه دفعه پشت ماشین دو تا دختر سوار شده بودند با یک آقای سن و سال دار و مذهبی. دخترها هی خودشون رُ میچسبوندند به مرده و نازش میکردند. تو سر و کلهی هم میزدند. میخندیدند. بیچاره پیرمرده هم معذب بود مثل چی. نمیدونم دخترها مست بودند. چهشون بود.
یا یه بار داشتم میرفتم شهرک. یه آدم متشخص و جاافتادهای هم سوار ماشین بود. یه دفعه دیدم پرید دو دستی من رُ گرفت با گریه و زاری و خواهش و التماس که آقا تو رُ خدا از من دویست تومن بگیر (کرایه ۳۵۰ بود). گفتم خیلی خب بابا دستام رُ ول کن تو سیصد بده! باز گریه و زاری که نه من کارگرم پول ندارم. محتاجام. گفتم خیلی خب دویست بده. یه هزاری بهم داد تازه. بقیهش رُ بهش پس دادم. یه آدمایی پیدا میشن.
البته من هم بعضی وقتها مسافرها رُ اذیت میکنم. مثلن یه چهارراهی هست که بیشتر وقتها از چراغ قرمزش رد میشم. مسافرها گاهی اعتراض میکنند که آقا نگران جون خودت نیستی نگران جون ما باش! من هم که همینجوری توکل بر خدا از چهارراه عبور نمیکنم! قشنگ حواسام هست میدونم کی ماشین میآد کی نمیآد. همیشه هم بعد از رد شدن از چراغ میگم آخآخ قرمز بود؟ حالا اگر پلیس من رُ ببینه چی جواباش رُ بدم؟ تو عمرم از چراغ قرمز رد نشده بودم. بیچاره شدم! مسافرها هم دلداری میدن. میگن آروم باش بابا حالا که چیزی نشده.
خیلی باهال بودی
پاسخحذفخیلی خری به خدا
هالش خیلی حال دار بود :)
پاسخحذف