the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۶ مرداد ۲۹, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

که بود چند

چند وقته خواب چرت و پرت زیاد می‌بینم؛ دی‌شب خونه‌مون خیلی شلوغ بود. همه بودند. یعنی همه‌ی فامیل. انگار جشن بود، یا عروسی، یا شاید هم عزا، نمی‌دونم، به هر حال همه منتظر چیزی بودند، یا انتظار کسی رو می‌کشیدند. بعد چهار تا پیرمرد اومدند خونه‌مون. من هم با هر چهارتاشون روبوسی کردم. اولی‌شون عموی پدربزرگ‌ام بود که چند سال پیش عمرش رو داد به شما. آدم جالبی بود. همیشه آخر نمازش ان‌قدر گریه می‌کرد که هرکی نمی‌دونست فکر می‌کرد عزیزترین کس‌اش رو از دست داده. دومی‌ش پدربزرگ‌م بود که اون هم چند سال پیش ول کرد و رفت. سومی‌ش این یکی پدربزرگ‌ام بود که هنوز ول نکرده بره. چهارمی‌اش هم که برادر پدربزرگ‌م بود که فکر کنم اگر یک کم دیگه دووم بیاره صد سالگی رو هم داره می‌ره که رد کنه.
ما که هیچ چیزی‌مون شبیه جوون‌ها نیست، این‌هم از خواب‌هامون که باید توی پیرمردها وول بخوریم.

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.