افسانهي جاني دالر
يادش به خير. بچه كه بوديم تنها سرگرميمان گوش دادن به برنامههاي راديو بود و بس. از جاني دالر گرفته تا داستان شب و زير آسمان كبود. هميشه هم چند نفر از همسايهها بودند كه عادت داشتيم به وجودشان و مهمانهايي كه گاه به همراه داشتند. ميدانستيم كه وقتي پاي راديو در ميان باشد آنها هم هستند. اوايل براي ورود اجازه ميگرفتند امابعدها، پدرم در را باز ميگذاشت تا خودشان وارد شوند. راديو بر روي طاقچهاي بود كه من و خواهرم هميشه آويزاناش بوديم؛ چنان به پيچ و مهرههايش زل ميزديم كه انگار قرار بود چيزي از آن بيرون بيايد. وقتي هم كه تمام ميشد آنقدر خسته بوديم كه همانجا روي زمين به خواب ميرفتيم.
+ اعانهي ملي، گلهاي رنگارنگ، حميرا، دلكش، گلپا، مريخي محبوب من، افسونگر، مراد برقي، پيشتازان، غريبه، خانهي قمر خانم، تلخ و شيرين، دايي جان ناپلون، توسن، بارتا، آيرون سايد، سرزمين عجايب،...
:)
★naaraam You are on TV now...
پاسخحذف