قعر دريا
خورشيد كه طلوع ميكند، جمعيت انبوهي كه تمام شب را مشغول سنگ پراني به ماه بودهاند نيز با ترس و وحشت پراكنده ميگردند، ميروند. دو جوان كه از بقيه شجاعتر هستند و از سرنوشت پدران خويش بيخبر اما، اينبار به جنگ با خورشيد برميخيزند و پرندهاي كه طلوع خورشيد را بهترين دليل آغاز جشن پرواز براي خود ميداند.
سنگهايي كه در آب دريا غوطهور ميشوند، هيچگاه از لذت پرواز تا رسيدن به اوج آسمان چيزي نميفهمند و خيلي زود، همنشين با ساير سنگها در قعر دريا جان ميسپارند، ميميرند، يك به يك و از پس يكديگر. آنها هر روز و هر شب، يكي پس از ديگري ميميرند.