the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۶ اسفند ۹, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

فرق انسان و حیوان (۶)

یکی دیگه از فرق‌های انسان و حیوان اینه که انسان در نتیجه‌ی علاقه‌اش به بقا، تونسته متوسط طول عمرش رو در مدت کوتاهی از ۴۰-۵۰ سال به ۷۰-۸۰ سال برسونه. اما حیوانات در نتیجه‌ی علاقه‌ای که به بقا دارند تا حالا احتمالن نتوانسته‌اند در مدتی کوتاه متوسط طول عمرشون رو افزایش بدن. دقت کنید که این تفاوت‌ها الزامن مزیت محسوب نمی‌شن. فقط تفاوت هستند.

محصولِ ۱۳۹۶ بهمن ۲۸, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

جمالِ اسد آبادی

من یه بار به یه نفر گفتم بیا بریم کویر لوت رو بهت نشون بدم. خیلی قشنگه. همه‌جاش جنگله. خیلی وقت‌ها هوا ابریه و بارون می‌آد. یه دریا هم داره که می‌تونی لبِ ساحل‌اش بشینی و آفتاب بگیری. با خوشحالی به راه افتادیم و سه روز در راه بودیم تا به کویر لوت رسیدیم. وقتی رسیدیم نه از دریا خبری بود، نه از ابر، نه جنگل و نه بارون.
خلاصه. بعد از چند سال رفیقِ ما تصمیم گرفت مهاجرت کنه و بره گیلان. وقتی به گیلان رسید برام نامه نوشت. توی نامه برام نوشت «من کویر لوتِ واقعی رو این‌جا دیدم. این‌جا دریا داره. جنگل داره. خیلی وقت‌ها بارون می‌آد و ساحلی داره که می‌شه لب‌اش نشست و آفتاب گرفت. اون‌جایی که تو زندگی می‌کنی فقط اسم‌اش کویره، کویرِ لوت واقعی رو باید بیای این‌جا ببینی»

محصولِ ۱۳۹۶ بهمن ۶, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

با شمعی شکسته در دست

چگونه بی آن‌که ببینم‌ات چنین آتش بر دل انداخته‌ای؟ می‌خواهم «در آن نفس که بمیرم، در آرزوی تو باشم، به آن امید دهم جان، که خاک کوی تو باشم»، اما ریختنِ خونِ این جانِ متعفن کجا شایسته‌ی شما؟ ما به خیال بر آن بودیم شمعی روشن کنیم تا وقتی که آن را به خورشید هدیه می‌دهیم بگوییم «آن کودک با سرانگشتان سوخته، که چه شب‌ها با یکی سنگ چخماق سر کرده است، آن کودک من بوده‌ام!»، اما حالا جز شمعی شکسته در دست، جز سری چنین افکنده، چه می‌توان به پیش آورد؟

محصولِ ۱۳۹۶ بهمن ۴, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

منافع فردی و اجتماعی

در واقع سوال اصلی این است که آیا منافع شخصی مهم‌تر است یا منافع اجتماعی؟ یعنی من باید کاری را انجام دهم که فکر می‌کنم در نهایت به نفع خودم است، یا کاری را انجام دهم که در نهایت به نفع بیش‌ترین تعداد آدم‌ها در جامعه باشد؟ و سوال دوم این است که آیا اگر من کاری را انجام بدهم که به نفع خودم باشد بیش‌تر به من نفع می‌رسد، یا اگر کاری را انجام دهم که به نفع جامعه است؟ آیا ممکن است کاری که به نفع جامعه است در نهایت به نفع من باشد؟ این سوال‌ها با این فرض مطرح می‌شود که قبول کنیم هیچ کاری به خودیِ خود درست یا غلط نیست.

محصولِ ۱۳۹۶ بهمن ۱, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

تابلو

» چند روز پیش توی یه مغازه‌ای یه تابلوی جمع و جور و قشنگ دیدم و ازش خیلی خوش‌ام اومد. یه خورده که خوب فکر کردم یادم افتاد اون تابلو الان توی خونه‌مون به دیواره! این اتفاق به من یادآوری کرد که چه زود به همه چیز عادت می‌کنیم و یادمون می‌ره خیلی از چیزهایی که الان داریم یه زمانی آرزو بوده‌اند برامون.

» من امروز فهمیدم که سرود ملی کره‌ی جنوبی خیلی شبیه به سرود ملی ایرانه. در این حد که «سر زد از افق» رو می‌شه روش خوند! الان که عصرِ ارتباطاته همه چیزمون رو کپی می‌کنیم دیگه قدیم‌ها که اینترنت نبوده که حتمن کپی‌برداری جزو اصولِ اولیه‌ی خلاقیت بوده.

محصولِ ۱۳۹۶ دی ۲۵, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

تنهاییِ لیلا

شمارش معکوس برای تکرار تاریخ آغاز شده و لحظات پایانی از راه رسیده است. چه شباهتی داریم و چه‌قدر نزدیک‌ایم به نقاشیِ ویرانه‌ی گذشتگان در کتابِ درسی آیندگان! آوارِ سیاه کفر با سفیدیِ ایمان در هم آمیخته و فرصتِ زیادی برای تصمیم‌گیری باقی نمانده است. لیلای من، لیلای خسته از دیدنِ این همه درد و رنج، دیگر تنها نیست! [او حتا گاهی دل‌اش می‌خواهد بزند زیرِ میز و به این بازی پایان دهد، اما یادش می‌آید که دیگر با کسی سرِ جنگ ندارد، و بازی ادامه می‌یابد...]

و حالا گاهِ انتخاب فرار رسیده است.

«اگر از روزِ بزرگ هراس ندارید، اگر روز بزرگ را نمی‌بینید، روزهای کوچک را یادآورتان می‌شویم، تا شاید پندآموزِ روزِ بزرگتان باشد».

می‌توانیم شکرگزارِ طلوعِ آن‌چه از نور و تاریکی در افق دیده می‌شود باشیم یا انکار کنیم و با پوزخندی بر لب، از آن غروبی بسازیم دردناک و عبرت‌آموز! مادر، همه‌ی بچه‌های‌اش را به یک اندازه دوست دارد و آغوش‌اش را برای نوازش و پناه دادن به فرزندان‌اش باز کرده است. تا دیر نشده به دامانِ مهربان‌اش پناه ببریم! تنهاییِ لیلا به پایان رسیده است!

محصولِ ۱۳۹۶ دی ۱۱, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

جهنمِ ایران

به نظر می‌رسه ما توی زندگی قبلی‌مون گناه بزرگی کرده‌ایم که حالا توی جهنمِ ایران در حال مجازات شدن‌ایم. اما خدا رو شکر که این جهنم ابدی نیست و فرصت جبران به ما داده شده؛ مردم دارند تلاش‌شون رو می‌کنند که این درد پایان پیدا کنه. خوب که فکر می‌کنم تعجب می‌کنم از کسانی که حرف از اصلاحات تدریجی می‌زنند و مردم رو به آرامش فرامی‌خوانند. تدریجی؟ مرگِ تدریجیِ مردم توی این چهل سال کافی نبوده؟ تدریجی همه‌مون شکنجه و نابود شده‌ایم. چه اصلاحاتی، چه کشکی. چهل سال جدایی از تمام دنیا، چهل سال پارازیت، چهل سال فشار روانی، چهل سال غذای آلوده، چهل سال آب آلوده، چهل سال استفاده‌ی نادرست از منابع، چهل سال خروج نخبگان از کشور و حکومت کثیف‌ترین آدم‌ها بر این سرزمین، این‌ها کافی نبوده؟ حالا تازه باید اصلاحات تدریجی رو آغاز کنیم؟! چهل سال گذشته و حالا وقتی هوای آلوده به مدت یک ماه در وضعیت قرمز قرار می‌گیره رییس محیط زیست می‌گه دعا کنید باد بیاد. بابا خفه شو دیگه...! خفه شید کثافت‌ها...! چهل سال مردم رو شکنجه دادید حالا تازه باید اصلاحات تدریجی رو شروع کنیم و از آشوب و ناامنی پرهیز کنیم؟ خفه شید گم شید برید توی قبرتون بابا دهن‌مون رو صاف کردید!

خدای من، زیباروی من، ما تنبیه شده‌ایم، کمک کن این درد پایان پیدا کنه

محصولِ ۱۳۹۶ آذر ۲۹, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

گرفتارِ روزِ باد

امروز صبح پیرزنِ جادوگری که دم در ورودی مترو نشسته بود یه دعایی برام کرد. بهم گفت «الاهی گرفتارِ روزِ باد نشی». با خودم فکر کردم منظورِ این جادوگر از روزِ باد چی بود؟ بعد خودم رو توی یه روستای متروک دیدم، زیر یک دیوارِ نیم فروریخته‌ی کاهگلی نشسته بودم و در حالی که سر در گریبان داشتم چون بید در باد بر خود می‌لرزیدم. بعد که رفتم سوار مترو شدم دو نفر مثل همیشه با هم دست به‌گریبان شدند و به هم فحشِ خواهر و مادر دادند. در همین حال یکی از آن میان فریاد می‌زد: «صلوات بکش!». من با خودم فکر کردم «صلوات کشیدن» دیگر چیست، و با تعجب به جادوگری که روبروی‌ام نشسته بود نگاه کردم. شنیده بودیم که به‌جای فاتحه خواندن می‌گفتند فاتحه فرستادن، شنیده بودیم که به‌جای اذان گفتن می‌گفتند اذان دادن، اما صلوات کشیدن دیگر خیلی جدید بود.

محصولِ ۱۳۹۶ آذر ۱۸, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

کمبود خون در دهه‌ی محرم

چند وقت پیش با واقعیتی عجیب و جالب روبه‌رو شدم که مربوط می‌شد به رفتاری که مردم در دهه‌ی محرم از خودشون نشون می‌دن. واقعیت این بود که سازمان انتقال خون از مردم خواسته بود آی مردم تو رو خدا توی محرم بیایید خون اهدا کنید خونه کمه! جالب‌تر از همه دلیلِ کم شدنِ اهدای خون توی این دهه بود. به نظر شما کمبود خون چه ربطی به دهه‌ی محرم داره؟ آیا به شهادت امام حسین ربطی داره؟ آیا مردم در این ایام از خون می‌ترسند؟ آیا به احترامِ این ایام از اهدای خون دوری می‌جویند؟ آیا نظر می‌کنند که در روزِ عاشورا خون‌شون رو اهدا کنند و برای همین از اول تا نهم محرم خونی اهدا نمی‌کنند؟ (بله درسته! همین بود دلیل‌اش)

محصولِ ۱۳۹۶ آذر ۱۶, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

مرز آزادی در حکومت آینده‌ی ایران

حتمن قلبِ شما هم با فکر کردن به لحظه‌ی فرارسیدنِ حکومت دوباره‌ی دانایان بر این سرزمین و مردمِ خمود و خسته‌اش تندتر می‌زنه. قلبِ من هم همین‌طوره و حالا از همیشه تندتر می‌زنه. اما این کافی نیست. وظیفه‌ی شما و همه‌ی نخبگانِ جامعه‌ی ما اینه که از حالا به فکرِ راه‌هایی باشیم که بلایی که پدرانِ ما، ناخواسته، بر سرِ ما آوردند ما بر سر نسلِ آینده‌مون نیاریم و سی سالِ دیگه از شرمِ عذابی که می‌کشند نگاه‌مون رو بر زمین نیاندازیم. بله، فکر کنید. همین که با خودتون هم فکر کنید کافیه، اما چه به‌تر که در جمع‌های دو یا سه نفره به این کار بپردازید و درباره‌ی آرمان‌های خودتون برای آینده‌ی ایران صحبت کنید. از خودتون سوال بپرسید و دنبال جواب بگردید. بذارید صدا و انرژی حاصل از این سوال و جواب‌ها تمام فضای ایران رو پُر کنه. در مورد دلیلِ ریشه دواندنِ‌ فساد در همه‌ی ارکانِ‌ این کشور سوال بپرسید. چی شد که قاضی و نانوا همه به فکر فریب مردم هستند و مردم از زن و مرد و کوچیک و بزرگ طوری شده‌اند که همه سرِ هم کلاه می‌گذارند؟ چرا به جایی رسیدیم که جز به منافع فردی به چیزی فکر نمی‌کنیم؟ چرا ژاپن به این روز نیافتاد؟ چی کار باید کرد که در حکومتِ آینده‌ی ایران یک قاضی رو نشه به هیچ قیمتی خرید؟ قانون اساسی حکومتِ آینده‌ی ایران رو چه کسانی باید بنویسند؟ چه چیزهایی در قانون اساسیِ امروز ما نیست که باید اضافه بشه؟ چه ضمانتی برای اجرای این قانون وجود داره؟ مرز آزادی در ایرانِ‌ آینده‌ی ما کجاست؟ چه چیزهایی ممنوعه؟ آیا توهین به مقدسات باز هم ممنوع خواهد بود؟ آیا بی‌لباس در خیابان راه رفتن ممنوع خواهد بود؟ آیا مطبوعات آزاد خواهند بود؟ آیا در حکومت آینده‌ی ایران می‌شه به بالاترین مقام کشور گفت بالای چشم‌ات ابروئه و روانه‌ی زندان نشد؟ به نظر شما اگر کوچک‌ترین محدودیتی برای آزادی تعیین بشه، آیا می‌شه به‌راحتی جلوی گسترش این محدودیت رو گرفت؟ چیزی که الان به‌نظر من می‌رسه اینه که تنها محدودیتی که باید وجود داشته باشه، محدودیت بر روی کارهاییه که دسترسی به حقوق اولیه‌ی انسان رو محدود می‌کنه. اما مشکلی که این‌جا به‌وجود می‌آد اینه که باید حقوق اولیه‌ی انسان رو تعریف کنیم و در این راه باید مراقب باشیم این تعریف توسط صاحبان قدرت صورت نگیره چرا که صاحبان قدرت تنها حقوقی رو برای انسان به رسمیت می‌شناسند که منجر به محدودیت یا کاهش قدرتِ صاحبان قدرت نشه.

مطلب ویژه

فالون دافا

«فالون دافا»، به «فالون گونگ» نیز معروف است. روشی معنوی است که بخشی از زندگی میلیون‌ها نفر در سراسر جهان شده است. ریشه در مدرسه بودا دارد. ا...

counter.dev

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

Powered By Blogger

Google Reader

Add to Google
با پشتیبانی Blogger.