جمالِ اسد آبادی
من یه بار به یه نفر گفتم بیا بریم کویر لوت رو بهت نشون بدم. خیلی قشنگه. همهجاش جنگله. خیلی وقتها هوا ابریه و بارون میآد. یه دریا هم داره که میتونی لبِ ساحلاش بشینی و آفتاب بگیری. با خوشحالی به راه افتادیم و سه روز در راه بودیم تا به کویر لوت رسیدیم. وقتی رسیدیم نه از دریا خبری بود، نه از ابر، نه جنگل و نه بارون.
خلاصه. بعد از چند سال رفیقِ ما تصمیم گرفت مهاجرت کنه و بره گیلان. وقتی به گیلان رسید برام نامه نوشت. توی نامه برام نوشت «من کویر لوتِ واقعی رو اینجا دیدم. اینجا دریا داره. جنگل داره. خیلی وقتها بارون میآد و ساحلی داره که میشه لباش نشست و آفتاب گرفت. اونجایی که تو زندگی میکنی فقط اسماش کویره، کویرِ لوت واقعی رو باید بیای اینجا ببینی»
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
خیلی ممنون که میخوای یه چیزی بگی، حتا اگر میخوای فحش هم بدی خیلی ممنون