the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۲ فروردین ۱۰, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

زن عمو کشور

از وقتی اون مرحوم مُرد، زن عمو کشور با پسرش تنها زندگی می‌کنه. پسره معتاده. همیشه با کتک از مادرش پول می‌گیره. جز خوردن و خوابیدن کاری نداره. کشور هم که بنده خدا زورش نمی‌رسه. یه زمانی توی دانشکده‌ کشاورزی ِ دانشگاه تهران کار می‌کرد و الان هم که بازنشست شده هر چی در می‌آره می‌ده به این بچه. با حقوقِ بازنشستگی زندگی‌ش می‌چرخه. عمو ابوالفضل قبلن یه زن دیگه داشت. ولی چون بچه‌دار نمی‌شد از هم طلاق گرفتن. طلاق که گرفتن اومد با کشور ازدواج کرد که از شوهر قبلی‌اش طلاق گرفته بود و یه پسر داشت. من همیشه برام سوال بود که این زن عمو اگه استادِ دانشگاهه پس چرا به‌ش نمی‌آد؟ داود چندین سال آلمان بود. مامان‌اش به زور فرستاده بودش آلمان که برای خودش یه پُخی بشه. بیست سال بعد هم که برگشت، معتاد شده بود. عمو مُرده بود و این پسره هم شد وبالِ گردنِ مادرش. به جای اینکه برای خودش کسی بشه تبدیل شده بود به انگلِ اجتماع؛ یه نفر که به زبانِ آلمانی مسلطه، اما از راهِ کتک زدن پول درمی‌آره. بعدن فهمیدم که این بنده خدا استاد نبوده توی دانشکده؛ جزوِ نیروهای خدماتی بوده. برای همین به‌ش نمی‌اومد استاد دانشگاه باشه. کشور جزوِ اولین خدمت‌کارهای دانشگاهی بود که بچه‌اش رُ فرستاد آلمان. قبل از کشور این کار فقط بین اساتید رواج داشت. بعد از کشور خیلی از خدمه جرات پیدا کردند و بچه‌شون رُ فرستادند اون ورِ آب. با خودشون می‌گفتند اگه کشور تونسته، پس ما هم می‌تونیم. حالا که داود برگشته، به‌ش می‌گیم بنده خدا، تو که آلمانی‌ات ان‌قدر خوبه، چرا نمی‌ری تدریس کنی؟ تدریس خیلی خوبه الان پول‌اش. خودمون به‌ش نمی‌گیما؛ به بقیه می‌گیم که به‌ش بگن. بقیه هم به‌ش نمی‌گن، یعنی حقیقت‌اش کسی جرات نمی‌کنه چیزی بگه. همه از کتک خوردن می‌ترسن. حتا گاهی فکر می‌کنیم که شاید این پسره اصلن آلمانی بلد نیست. فک کن، بیست سال آلمان باشی و آلمانی یاد نگیری. خیلیه. بی‌چاره عمو هم هیچ‌وقت زنِ خوبی گیرش نیومد. اون از زنِ قبلی‌ش که بچه می‌خواست و گذاشت رفت، این هم از کشور که هیچ‌وقت اخلاق‌ش با عمو یکی نبود. یه بار از هم طلاق گرفتن، ولی باز دل‌شون برای هم تنگ شد و ازدواج کردن. این اتفاق دو بار دیگه هم افتاد و سه طلاقه شدند. بعدش دیگه نتونستن با هم ازدواج کنن. ما هم گشتیم برای عموم یه زنِ آروم و مهربون پیدا کردیم. ولی کشور طاقت نیاورد؛ دوست داشت دوباره با عمو زندگی کنه. راه‌اش رُ هم خوب بلد بود. اول رفت با شوهر قبلی‌اش ازدواج کرد، که از سه طلاقه بودن در بیاد. بعد طلاق‌اش داد و اومد زندگیِ این‌ها رُ به هم زد و یه کار کرد طلاق بگیرن. طلاق که گرفتن دوباره با هم زندگی کردن، زندگی که چه عرض کنم؛ بی‌چاره عمو هیچ‌وقت نفهمید زندگی یعنی چی. آخرین باری هم که با هم بودن، ان‌قدر زندگی نکردن تا قاصد مرگ از راه رسید و عمو رُ با خودش برد. حالا کشور مونده و یه پسر ِ معتاد. پسر ِ معتادی که هیچ وقت به هیچ جا نرسید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.