the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۹۰ مهر ۲۶, سه‌شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

غذا

دو روز پیش مثل هر سال روز جهانی جنبش وبلاگی در مورد یک موضوع خاص بود و امسال قرار بود همه در مورد «غذا» یه چیزی بنویسند. اما من چون حواس‌ام نبود یادم رفت مثل هر سال در این حرکتِ خودجوش و مردمی شرکت کنم و متاسفانه از ایران کسی شرکت نکرد. با این حال اشکال نداره. پریروز چیزی ننوشتم ولی امروز می‌نویسم. اصلن هم نمی‌دونم چی می‌خوام بنویسم ولی هر چی در مورد غذا به ذهن‌ام برسه الان می‌نویسم که بعدن فردا پشتِ سرم حرف در نیارند بگن دیدی فلانی هم که این همه ادعاش می‌شد توی روز جهانی جنبش وبلاگ‌ها ۲۰۱۱ شرکت نکرد؟ دیدی؟ تف! دیگه واقعن آدم به کی اتماد کنه؟ امروز توی شرکت، تلفنِ یکی از دخترها زنگ می‌زد. من صداش کردم گفتم آهای فلانی بیا گوشی‌ات داره زنگ می‌خوره! هر چی صداش کردم نیومد. بعدن دوزاری‌ام افتاد که این یارو توی شرکتِ ما داره به اسم مستعار کار می‌کنه. یعنی دختری که ان‌قدر دوست‌اش داشتم و عصرا باهاش می‌رفتم پارک ارم، این همه براش بلال خریده بودم، این همه به‌ش قول داده بودم که خوش‌بخت‌اش می‌کنم، این همه به‌ش گفته بودم که اگر اون نباشه معلوم نیست من زنده بمونم یا نه، این همه به‌ش گفته بودم از خدا مچکرم که تو رُ به من می‌خواد بده تا چند وقت دیگه، ئه ئه ئه! یعنی این همون دختریه که من می‌شناختم؟ هرچی صداش می‌زدیم بر نمی‌گشت! بعدش هم که اومد دید براش میس کال افتاده رفت توی دست‌شویی زنگ زد به طرف. فکر کرد ما نفهمیدیم. عصری هم که می‌خواست بره خونه با موتور رفت خونه. دختر با موتور! دیده بودید تا حالا؟ گاز می‌دادا! تخم سگ با موتور صد تا می‌رفت توی کوچه! انگار دنبال‌اش کرده بودند. من نمی‌دونم این‌ها پس فردا چه‌طوری می‌خوان توی جامعه زندگی کنند؟ دو روز دیگه برای این خواستگار مگه نمی‌خواد بیاد؟ دختره دیگه، بالاخره باید بره خونه‌ی شوهرش. خب اگر تحقیق کنند ببینند این دختره این‌جوریه، اسم مستعار داره، با موتور صد تا می‌ره، شوهر می‌دن به‌ش؟ به خدا نمی‌دن! دارم می‌گم بخ خدا! دیگه از خدا بالاتر؟
ول‌اش کنید از موضوع دور شدیم.
غذا
غذا یه چیزیه که پدر مادر وظیفه‌شونه برای بچه تهیه کنند. حالا سوال اینه که پدر مادر تا چه سنی وظیفه دارند برای بچه غذا تهیه کنند؟ پاسخ به این سوال بسیار مشکله. اما من لازم می‌دونم که یادآوری کنم هیچ بچه‌ای با اراده‌ی خودش به این دنیا نیومده. بنابراین روی صحبت‌ام با شماست پدر و مادرا! پدر و مادری که الان نشستین و دارین این وبلاگ رُ می‌خونید! روی صحبت‌ام با شماست! آیا شما می‌دونید که بچه چه‌جوری به دنیا می‌آد؟ آیا می‌دونید فقط با اراده‌ی شماست که بچه به دنیا می‌آد؟ آیا می‌دونید که فرشته‌ها نقشی در به دنیا اومدنِ بچه‌ها ندارند؟

I am proud to be taking part in Blog Action Day OCT 16 2011 www.blogactionday.org

نکته‌ی دوم این‌که غذا یه چیزیه که آدم‌ها می‌خورند تا زنده بمونند. آیا تا حالا براتون این سوال پیش اومده که برای غذایی که می‌خوریم چه اتفاقی می‌افته؟ این غذا وارد معده و روده می‌شه و بخشی از اون جذب بدن می‌شه و باعث می‌شه شما زنده بمونید. اما بقیه‌اش چی می‌شه؟ بقیه‌اش تبدیل به مواد بی‌ارزش غذایی می‌شه و به شکل عن از بدن خارج می‌شه. اما این عن قبل از این‌که از بدن خارج بشه کجاست؟ توی بدنه. یعنی شما اگر با چشم بصیرت به هر آدمی نگاه کنید، می‌تونید تصور کنید که چه‌قدر عن توی بدن‌اش داره الان این شخص. من از شما خواهش می‌کنم که از این موضوع استفاده کنید و هیچ وقت به خودتون مغرور نشید و به کسی هم حسادت نکنید. اگر به خودتون مغرور شدید، یادتون باشه که چیزی جز یه بشکه‌ی عن نیستید! اگر به کسی هم خواستید حسادت کنید، یادتون باشه که به یه بشکه‌ی عن دارید حسادت می‌کنید.

blog action day 2010
blog action day 2009
blog action day 2007

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.