the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۸ شهریور ۱۵, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

نادیدنی‌ها

چند روز پیش داشتم به پنجره نگاه می‌کردم (مات‌ام برده بود) یه دفعه یه نفر با سرعت از پشت شیشه رد شد. با سرعت منظورم اینه که دوید و رد شد. اما من نفهمیدم کی بود. چون سریع رد شد نفهمیدم کی بود.

بعد همین‌جور که به روبرو خیره بودم با خودم گفتم یعنی می‌شد یه جوری بشه که من می‌فهمیدم اینی که رد شد کی بود؟ اگر می‌تونستم صحنه آهسته‌ی رد شدن اون آدم از جلوی پنجره رُ ببینم حتمن می‌شناختم‌اش. یا این‌که یه کار دیگه هم می‌شد کرد. ذهن انسان در هر ثانیه ۲۴ تصویر می‌بینه. بیش‌تر نمی‌بینه. شاید اگر ذهن من این توانایی رُ داشت که مثلن ۱۰۰ فریم در ثانیه پردازش کنه، شاید اون موقع می‌تونستم بفهمم کی بود که رد شد از جلوی پنجره.
دنیا برای مگس همون‌جوری می‌گذره که من می‌خوام. فکر کنم مگس تعداد فریم‌های بیش‌تری در ثانیه می‌بینه. برای همین رد شدن اون آدم از جلوی پنجره حتمن مثل صحنه آهسته بوده. حتمن! وقتی ما می‌خواهیم یک مگس بکشیم هم همین‌طوره. مگس یه دست می‌بینه که داره به صورت صحنه آهسته فرود می‌آد روی کله‌اش! باسه همین خیلی راحت فرار می‌کنه.
برعکس مگس، حلزون. بدبخت بیچاره. همه چیز براش خیلی سریع می‌گذره. یعنی فکر کنم حلزون همه چیز رُ یک فریم در ثانیه می‌بینه! یعنی اصلن هیچ‌وقت متوجه رد شدن اون آدم از جلوی پنجره نمی‌شه یه حلزون. بی‌چاره.

یک دقیقه که ممکنه برای ما کمی زیاد باشه برای حلزون خیلی سریع می‌گذره. شاید در حد یک ثانیه. یعنی تصوری که یک حلزون از یک دقیقه داره همون تصوریه که انسان از یک ثانیه داره. برعکس. تصوری که ما از یک دقیقه داریم مگس از یک ثانیه داره. یعنی یک ثانیه ممکنه برای مگس خیلی طولانی و مثل یک دقیقه برای ما باشه.

من فکر می‌کنم تفاوت تعداد تصویری که انسان و مگس و حلزون در ثانیه می‌بینند به تفاوت سرعت ضربان قلب اون‌ها مربوط می‌شه. ضربان قلب مگس خیلی سریع و مال حلزون خیل کند می‌زنه.

شاید اگر ضربان قلب من کمی بالاتر بود، چهره‌ی شخصی که باسرعت از روبروی پنجره رد شد رُ خیلی راحت شناسایی می‌کردم.
آیا ممکنه همون‌طور که حلزون متوجه رد شدن هیچ‌کس از جلوی پنجره نشد، ما هم متوجه خیلی از اتفاقاتی که در اطراف‌مون می‌افته نباشیم؟ مثلن در مورد روح. ممکنه ارواح، یا اجنه، در اطراف ما در رفت و آمد باشند ولی ما متوجه اون‌ها نباشیم؟ آیا اگر ضربان قلب انسان کمی بیش‌تر بود ممکن بود نادیدنی‌ها رُ ببینه. آیا مگس می‌تونه یه روز راه رُ به انسان نشون بده؟

نکته‌ی آخری که می‌خوام بگم و عرایض خودم رُ به پایان برسونم: هنوز خیلی زوده که در مورد بی‌چاره بودن حلزون قضاوت کنیم. شاید اگر یه روز با مگس ارتباط برقرار کنیم، بفهمیم که ای وای... راه همونیه که حلزون داره می‌ره

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.