the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۷ فروردین ۱۱, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

من دیگه بچه‌دار نمی‌شم

دکتر می‌گه من دیگه بچه‌دار نمی‌شم. خب این خیلی ناراحت کننده‌ست. نه که من، همه ناراحت هستند :(
ولی خب هنوز یه روزنه‌ی امیدی باقی مونده و اون اینه که دکترها هنوز از خانم‌ام کاملن ناامید نشده‌اند، می‌گن هنوز می‌شه امیدوار بود که زن‌ات یه روزی بچه‌دار شه. من که توکل‌ام به‌خداست و به این حرف‌ها هم هیچ کاری ندارم. می‌دونم که خدا خیلی بزرگه، خیلی!

رفتن اساسی

- یه دفه اساسی برین، ...
- کجا بریم؟
- نمی‌دونم، هرجا. بعدش دیگه یه عمر جایی نرین. مثل من مرد باش!

محصولِ ۱۳۸۷ فروردین ۱۰, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

بی‌چاره‌ها

Poor comments
They have always been meant to be left

محصولِ ۱۳۸۷ فروردین ۹, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

ناهمگونی

نمی‌دونم شما هم تا حالا همچین حسی داشته‌اید یا نه. این حس از بچگی در من وجود داشته. یعنی چیز تازه‌ای نیست. زمان‌اش هم وقتیه که چشم‌هام رُ می‌بندم تا به‌خواب برم. گاهی حس می‌کنم که اندازه‌ی اعضای بدنم خیلی با هم فرق می‌کنند. مثلن احساس می‌کنم که کله‌ام به اندازه‌ی یک دونه‌ی برنج شده، دست و پاهام خیلی بزرگ هستند و تمام اتاق رُ گرفته‌اند. این حس خیلی واقعیه. شما هم تا حالا همچین حسی داشته‌اید؟ یک چیزی که خیلی روش تاکید دارم دونه‌ی برنجه. دونه‌های برنج خیلی بزرگ. همیشه تو ذهن‌ام هستند.

محصولِ ۱۳۸۷ فروردین ۸, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

شرت خسته

[صدای خِرخِر بی‌سیم]
شرت خسته شرت خسته محمود
شرت خسته شرت خسته محمود
شرت خسته اگر صِدام رُ می‌شنوی جواب بده. محمود صحبت می‌کنه
شرت خسته ما محاصره شدیم، به نیروی کمکی احتیاج داریم
شرت خسته اگر صِدام رُ می‌شنوی جواب بده
[صدای خِرخِر بی‌سیم]
حاجی کسی جواب نمی‌ده، تکلیف چیه؟
[صدای انفجار]

محصولِ ۱۳۸۷ فروردین ۵, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

** زبان امروز **

در زبان امروز یک آزمایش می‌کنیم. اگر به دیکشنری نگاه کنید می‌بینید که واژه‌های bird و word یک‌جور تلفظ می‌شوند. تنها حرف اول‌شان فرق می‌کند.
خب حالا این کار را بکنید. اول بگویید bird. حالا همان bird را بگویید ولی به‌جای b حرف w را جایگزین کنید. من نمی‌دانم نتیجه‌ی چیزی که تلفظ می‌کنید چه‌گونه شده است. ولی تلاش کنید که مطمئن شوید درست تلفظ کرده‌اید.
حالا برای اینکه word را وقتی مثل bird تلفظ می‌کنید «ورد (جادو و جمبل)» تلفظ نکنید به چند نکته توجه نمایید:
نخست اینکه هنگام تلفظ حرف w نباید لب‌های‌تان به‌هم بچسبد. یعنی همان «و» را می‌گویید ولی لب‌ها به‌هم نمی‌چسبند. حرف «و» در زبان عربی هم همین‌گونه تلفظ می‌شود. یعنی عرب‌ها هیچ‌گاه هنگام تلفظ «و» لب‌های‌شان را به‌هم نمی‌چسبانند.
نکته‌ی دوم اینکه به فونتیک حروف در دیکشنری توجه کنید. bird به‌صورت BERD تلفظ نمی‌شود. منظورم این است که به تلفظ ER توجه کنید. یک حرف 3 انگلیسی هست که جلوی آن دو نقطه و بعد حرف r قرار دارد. این سه‌تا همیشه پشت سر هم یک‌جور خاصی تلفظ می‌شوند که حتمن خودتان می‌دانید.
ممکن است بگویید در واژه‌ی word صدای o وجود دارد و اگر بخواهیم آن را مانند bird تلفظ کنیم پس صدای o چه می‌شود. خدمت شما عرض شود که اگر حرف w را درست تلفظ کنیم، هنگام ادای آن لب‌های‌مان کمی غنچه می‌شود و همین غنچه شدن لب‌ها صدای o را پدید می‌آورد.

باید دید

بعضی کارها برای ما از پیش انجام شده‌اند. ما می‌دانیم که آسمان آبی‌مان کجا پایان می‌یابد. اما شاید هیچ‌گاه نتوانیم دریابیم که مرز کهکشان‌های پیرامون ما تا کجاست. ایمان با حرف و در طول سال‌ها به‌وجود نمی‌آید. ایمان در یک لحظه، و تنها از راه دیدن یا شنیدن به‌دست می‌آید.
باید دید
باید منتظر ماند

محصولِ ۱۳۸۷ فروردین ۲, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

محمدرضا

این پسره، شجریان، واقعن صدای خوبی داره. مطمئن هستم اگر غرور نگیردش (همون جور که خیلی‌ها رُ تاحالا گرفته و زمین زده) می‌تونه خیلی رشد کنه. کی از آینده خبر داره، از من نشنیده بگیرید ولی به‌نظرم می‌تونه به‌ترین خواننده‌ای بشه که ایران به خودش دیده. فقط یه جو عرضه می‌خواد و یه کمی هم همت، که به‌نظرم محمدرضا همه‌شون رُ داره. پسر!

سفر به ماه

من امسال را سال سفر به ماه می‌نامم. بر همه‌ی دلسوزان این کشور لازم می‌دانم که چنان برنامه‌ریزی کنند که حداکثر تا هفدهم مهرماه امسال شرایط سفر به ماه و نصب پرچم ایران در این سیاره فراهم شده باشد. بعد از آن دو هفته فرصت داریم که در علوم هوافضا رتبه‌ی سوم منطقه و نخست جهانی را داشته باشیم. بی‌شک هرگونه کوتاهی در این راه نابخشودنی و موجب عقوبت در دنیا و آخرت خواهد بود.

محصولِ ۱۳۸۷ فروردین ۱, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

** زبان امروز **

آمریکایی‌ها به پشمکی که دور چوب پیچیده شده می‌گویند Cotton Candy
انگلیسی‌ها می‌گویند candyfloss
floss به رشته‌ی باریک گفته می‌شود.
dental floss یعنی نخ دندان
floss اگر فعل باشد معنی نخ دندان کشیدن می‌دهد:

Do this for five minutes twice a day, then floss.

زندگی

بعضی از دوربین‌ها زمان‌دار هستند. می‌توانیم دکمه را بزنیم و پنج ثانیه بعد، عکس گرفته می‌شود. شاید هم کمی بیش‌تر صبر کنیم؛ بیست ثانیه‌ی دیگر عکس گرفته می‌شود. اما اگر پنج دقیقه وقت داشته باشیم چه؟ شاید تا زمانی که عکس گرفته می‌شود چیزی بخوریم، یا گپی با دوستان بزنیم. حالا اگر بیست دقیقه وقت داشته باشیم چه؟ اگر یک ساعت، یا یک روز وقت داشته باشیم؛ و اگر زمان گرفته شدن عکس را ندانیم چه؟
آخری همان زندگی‌ست. بیش‌تر وقت‌ها عکس خراب می‌شود چون کسی آماده نیست. اما بعضی‌ها هم هستند که برای‌شان فرقی نمی‌کند چه زمانی عکس گرفته شود. هر وقت که عکس را بگیری، نگاه‌شان به دوربین است و لبخند می‌زنند.

[+]

محصولِ ۱۳۸۶ اسفند ۲۹, چهارشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

غریبه

آن مرد با اسب آمد. آن مرد با نان آمد. آن مرد در باران آمد. آن مرد در واپسین لحظات مرگ‌اش (زندگی‌اش) بدجوری به من نگاه می‌کرد. انگار در تمام این مدت، من با اسب آمده بودم
انگار من آن نان را در دستان خویش داشتم
انگار من در باران آمده بودم
انگار... من در واپسین لحظات زندگی، بدجوری به او نگاه می‌کردم

سلام

بعضی‌ها چون به‌شون سلام می‌کنی به‌ت سلام می‌دن. مرد اونه که اگر نمی‌خواد سلام کنه وقتی به‌ش سلام می‌دی هم جواب سلام‌ات رُ نده. البته مرد ویژگی‌های دیگه‌ای هم داره که در این مبحث نمی‌گنجه

محصولِ ۱۳۸۶ اسفند ۲۴, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

بندر پرل (۱)

دیروز فیلم [Pearl Harbor] رُ دیدم. دو تا نکته در مورد این فیلم وجود داشت که من می‌گم شما بنویسید. کسانی که امروز غایب هستند هم فردا از شما بگیرند بنویسند (هاها)

فیلم مربوط می‌شه به سال ۱۹۴۱ و بهبوهه‌ی جنگ جهانی دوم. دو تا پسربچه هستند (Rafe و Danny) که از بچگی دوست داشتند خلبان بشن، بعد که بزرگ می‌شن هردوشون وارد ارتش آمریکا می‌شن و خلبان می‌شن. هنگامی که می‌خواستند برای ورود به‌ارتش تست پزشکی بدهند یکی از این‌ها (Rafe) عاشق یکی از پرستارها (Evelyn) می‌شه و خلاصه عشق و لاو و قول ازدواج و از این‌جور حرف‌ها. اما چون Rafe برای رفتن به یک ماموریت جنگی در اروپا داوطلب شده بوده مجبور می‌شن از هم جدا بشن تا وقتی برگشت ازدواج کنند. بعد از یه مدت هواپیمای Rafe سقوط می‌کنه و خبر مرگ‌اش می‌رسه. خلاصه Danny خبر مرگ دوست‌اش رُ به نامزدش می‌رسونه و از قضای روزگار این‌دوتا کم‌کم حسابی عاشق هم می‌شن و تصمیم به ازدواج می‌گیرن. بعد از یه مدت Rafe که هواپیماش سقوط کرده بود ولی نمرده بود برمی‌گرده و می‌بینه که ای داد بی‌داد به‌ترین دوست‌اش عاشق نامزدش شده و تازه می‌خوان با هم ازدواج هم بکنند! این می‌شه که میونه‌ی این دو نفر به‌هم می‌خوره. Rafe هم به نامزدش می‌گه وقتی من هواپیمام توی دریا سقوط کرد از خدا خواستم که فقط یک‌بار دیگه بتونم تو رُ ببینم. حالا هم که دیدم‌ات، دیگه برو گم شو با همون Danny زندگی کن! Evelyn هم این وسط سر دو راهی می‌مونه. از یک طرف عقش قدیمی‌اش برگشته، از یک طرف به عقش جدیدش قول ازدواج داده، اصلن یه وعضیه! Evelyn به Rafe می‌گه بر من خرده مگیر چون من فکر می‌کردم هواپیمات توی دریا سقوط کرده و مُرده‌ای. کم‌کم Rafe به این نتیجه می‌رسه که اتفاقی که افتاده اجتناب‌ناپذیر بوده و دیگه کاری‌اش نمی‌شه کرد. برای همین بی‌خیال می‌شه و رابطه‌اش با Danny دوباره خوب می‌شه. بعد از یه مدت Evelyn می‌آد پیش Rafe و به‌ش می‌گه که ببین آقاجون، خودت خوب می‌دونی که تو اولین و آخرین عقش من بودی و من همیشه به یادت می‌مونم! و یه نکته‌ی دیگه این‌که من الان از تو حامله هستم! ولی فعلن به Danny چیزی نگو تا ببینیم چی می‌شه.

از یه طرف دیگه ژاپن به ناوهای آمریکایی در بندر پرل حمله می‌کنه و همه چیز رُ با آب یکسان می‌کنه. آمریکا هم که تا اون موقع در جنگ جهانی دوم شرکت نداشته وارد جنگ می‌شه و به ژاپن حمله می‌کنه. Rafe و Danny در این جنگ شرکت می‌کنند. Danny به شهادت می‌رسه و Rafe هم که از خدا خواسته برمی‌گرده و با Evelyn ازدواج می‌کنه و اسم بچه‌شون رُ هم Danny می‌گذارند.
موقعی که Danny داشت توی بغل Rafe به شهادت می‌رسید Rafe گریه می‌کرد و به‌ش می‌گفت نه تو نباید بمیری! Danny گفت چرا نمیرم؟ Rafe هم گفت نباید به‌ت بگم ولی می‌گم، تو داری پدر می‌شی! Danny هم گفت حالا دیگه تو پدر اون بچه هستی، این رُ گفت و شهید شد.

چیه؟ نکنه الان منتظر هستید دو تا نکته بگم؟ تمام این‌چیزهایی که تا حالا گفتم نکته‌ی اول بود. نکته‌ی دوم رُ در آینده می‌گم.

محصولِ ۱۳۸۶ اسفند ۲۳, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

سال نو

سال نوتون مبارک باشه گُلای من (گل‌های (flowers) من)

محصولِ ۱۳۸۶ اسفند ۱۹, یکشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

به ‌آرزوی خود رسیدم

بچه که بودم خیلی دوست داشتم یک‌بار همراه پدربزرگ به مزرعه بروم.

و من، یک بار به ‌آرزوی خود رسیدم.

با پدربزرگ به مزرعه رفتیم. جلوی زمین‌های کشاورزی استخر بزرگی بود که آب را در خود نگه می‌داشت و هرگاه که لازم بود، آن را بین آن‌ها پخش می‌کرد. پدربزرگ همیشه می‌گفت نزدیک استخر نرو که غرق می‌شوی. ظهر که در اتاقک نزدیک مزرعه خوابیده بودیم هوا آن‌قدر گرم بود که هوس کردم بروم لبه‌ی استخر بنشینم و پاهای‌ام را در آب بگذارم. پاچه‌های شلوارم را بالا زدم و آن‌ها را در آب گذاشتم. خیلی سرد و خنک بود. در آن گرما حال آدم را حسابی جا می‌آورد. همه‌اش نگران بودم که مبادا پدربزرگ از خواب بیدار شود و ببیند که به استخر نزدیک شده‌ام. برای همین خیلی زود کارم را تمام کردم. اما همین که بلند شدم تا برگردم پای‌ام لیز خورد و درون آب افتادم؛ با پا فرو رفتم. کف استخر گل و لای زیادی جمع شده بود. به آن پایین که رسیدم پای‌ام را محکم به زمین کوبیدم تا بالا بیایم. اما، پاهای‌ام در گل فرو رفتند؛ گیر کردند؛ دیگر نمی‌توانستم حرکتی بکنم، واقعن گیر افتاده بودم. با وحشت شروع کردم به دست‌وپا زدن و تقلا کردن؛ اما هرچه بیش‌تر تلاش می‌کردم بیش‌تر در گل فرو می‌رفتم و امیدم را برای رهایی از دست می‌دادم. دیگر نفس‌ام تمام شده بود. دهان‌ام را که باز کردم مقدار زیادی آب خوردم. با هربار تلاش برای زنده ماندن آب بیش‌تری به دهان‌ام راه می‌یافت. توان‌ام به پایان رسید. دستان‌ام را به‌نشانه‌ی تسلیم پایین آوردم و به‌دیواره‌ی استخر تکیه دادم.

نفس‌ام به‌سختی بالا می‌آمد. شکم‌ام را بر روی لبه‌ی استخر گذاشتم و سرم را پایین آوردم. هرچه آب خورده بودم را در کم‌تر از چند ثانیه بالا آوردم. هنوز هم نگران پدربزرگ بودم. می‌ترسیدم بیدار شده باشد. با عجله به سمت اتاق دویدم. خدا را شکر، هنوز خواب بود. رفتم و آرام کنارش دراز کشیدم. داشتم از سرما می‌لرزیدم. خودم را جمع کردم. پاهای‌ام را در آغوش کشیدم و لحظاتی بعد، به‌خواب رفتم.

بیدار که شدم خورشید پایین آمده بود. خیلی عرق کرده بودم. تنها بودم. هوا سرد بود. از بیرون صدای داد و فریاد می‌آمد. آدم‌های زیادی دور استخر جمع شده بودند. پدربزرگ گوشه‌ای نشسته بود و سرش را در میان دستان‌اش گرفته بود. کسی را از آب می‌گرفتند.

محصولِ ۱۳۸۶ اسفند ۱۸, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

** زبان امروز **

سه تا واژه‌ی شبیه به هم هستند که معنی یکسانی ندارند:

migrate (مایگریت): به مهاجرت حیوانات و پرنده‌ها گفته می‌شود. البته از مایگریت برای مهاجرت انسان‌ها به کشورهای دیگر هم می‌شود استفاده کرد.

More than 2 million ducks migrate to the lake each fall.
The first Americans migrated across the Bering land bridge more than 10,000 years ago.

emigrate (امیگریت): یعنی کسی از کشور خودش به کشور دیگری مهاجرت کند.

He emigrated to Canada as a young man.
My parents emigrated from Britain to New Zealand just before I was born.

immigrate (ایمیگریت): این کلمه از منفی کردن migrate با پیشوند in به‌دست آمده است. یعنی اول به صورت inmigrate بوده و بعد تبدیل شده به immigrate. معنی‌اش هم این است که کسی از کشور دیگری به کشور ما بیاید. می‌بینید که معنی‌اش برعکس emigrate است اما با منفی کردن migrate ساخته شده است!

His ancestors had immigrated to the United States in the early l800s.
He immigrated here to breathe and stretch too.

می‌بینید که این کلمات را خیلی وقت‌ها می‌توان به‌جای هم به‌کار برد. تنها چیزی که باید در نظر داشت این است که برای مهاجرت حیوانات فقط از migrate استفاده می‌شود.

محصولِ ۱۳۸۶ اسفند ۱۶, پنجشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

تو را ...






You are in my dreams

I look at you
I know it's me

I remember you
I used to be me

You are to come true

I hear you whisper: You are my past
'n I whisper to you: You are my future

You are the feeling
of being someone, of having a friend

I hear you say
"Lights will guide you home,
Just try to keep your eyes open"

'n I tell you
"No matter what I'm looking for,
I'll find you"

** زبان امروز **

استرالیایی‌ها به فا کینگ می‌گویند بلادی (bloody)
ای ولا بابا، ای ولا

محصولِ ۱۳۸۶ اسفند ۱۳, دوشنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

سایه‌ی خدا بر زمین

از بچگی به ما گفته بودن شاه آدم خوبیه، شاه سایه‌ی خدا بر زمینه. روزی که برای اولین از یک نفر شنیدم شاه آدم بدیه خیلی جا خوردم؛ با خودم می‌گفتم خدایا اینا چی دارن می‌گن؟ وقتی شنیدم شاه نوکر بیگانه‌هاست دیگه همین‌جور مات موندم. خیلی ناراحت شده بودم. اصلن نمی‌دونستم چی‌کار کنم. اون وقت‌ها که جیمی کارتر اومده بود خیلی به مردم آزادی داده بود. کلّن کارتر خیلی به دمکراتیک عقیده داشت. این بود که به مردم ایران هم آزادی داد. کتاب‌های شریعتی رُ می‌شد از هرجایی گیر آورد.

محصولِ ۱۳۸۶ اسفند ۱۱, شنبه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

راه

they told me don't stand still, come on... we know the way, just join us
but I refused to follow
I knew there was something wrong with them
A PASSENGER HAD ALREADY WARNED ME ABOUT 'EM
so I remained still, so calm and still...
the man had also told me
about the ones I have to go after
they were supposed to be a group of five
the youngest of whom
was expected to be a boy
a young boy
a young boy in white

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.