the sad story of finding my lost curiosities over the years

محصولِ ۱۳۸۶ اسفند ۳, جمعه
هزینه‌ی ساخت: ۲۵ میلیون دلار

زندگی

فکر می‌کنید تلاش انسان‌ها چه‌قدر در تعیین مسیر آینده‌ی اون‌ها در زندگی نقش داره؟ پاسخ این سوال به‌طور کامل در ذهن من وجود داره، اما مطمئن نیستم بتونم چیزی که توی ذهن‌ام هست رُ راحت بیرون بریزم. تلاش می‌کنم با کمی پراکنده‌گویی منظورم رُ بیان کنم.
خب، شما فکر می‌کنید که یک نفر به‌نام «بیل گیتس» چه‌قدر تلاش کرد تا به یک بیل گیتس تبدیل بشه؟ اگر فقط تلاش برای بیل گیتس شدن کافیه، پس چرا بیش‌تر از یک بیل گیتس در این دنیا وجود نداره؟
بچه‌ای که در سیستان و بلوچستان و از یک پدر و مادر قاچاق‌چی به‌دنیا می‌آد با بچه‌ای که در شمال شهر تهران و از پدر و مادری که هر دو استاد دانشگاه هستند به‌دنیا می‌آد فرق می‌کنه. بچه‌ی اول و دوم اگر روزی تصمیم بگیرند که تمام تلاش خودشون رُ به‌کار بگیرند تا به هدفی ارزش‌مند در زندگی برسند، هدفی که وقتی در آینده سرشون رُ برمی‌گردونن و به‌گذشته‌شون نگاه می‌کنند، باعث افتخار و سربلندی اون‌ها باشه، ممکنه ان‌قدر از هم دور بشن که دیگه هیچ‌وقت به‌این فکر نکنند که شاید چیز دیگه‌ای هم در این زندگی ارزش داشته باشه.
تلاش انسان‌ها هیچ‌وقت تعیین کننده‌ی مسیر آینده‌ی زندگی اون‌ها نیست. این تلاش فقط می‌تونه سرعت حرکت در این مسیر رُ تندتر و گاهی هم، کندتر کنه.
شاید اشکال ما آدم‌ها این باشه که فکر می‌کنیم قراره ان‌قدر بریم تا به یک جایی برسیم. در صورتی که اگر درست بریم، در هر نقطه از این مسیر به چیزهای تازه‌ای می‌تونیم برسیم که خیلی مهم‌تر از اون هدف خیالی‌ایه که فقط در ذهن‌مون وجود داره و هیچ‌وقت هم نمی‌شه به‌ش رسید.
همیشه لازم نیست که با تمام سرعت حرکت کنیم. گاهی پیش می‌آد که وقتی فکر می‌کنیم داریم با آخرین سرعت ممکن حرکت می‌کنیم، اگر دست از دست و پا زدن و تقلای بی‌هوده‌مون برداریم، می‌دونید چی می‌شه؟ هیچی، می‌بینیم با این‌که دیگه دست و پا نمی‌زنیم باز هم داریم به حرکت خودمون ادامه می‌دیم. خنده‌مون می‌گیره :) می‌فهمیم که از اول‌اش هم شاید زیاد لازم نبوده که خیلی دست و پا بزنیم. شاید هم نیاز بوده ولی حالا که می‌دونیم دیگه لازم نیست. بعدش فکرمون آزاد می‌شه. با خودمون فکر می‌کنیم حالا که اگر دست و پا نزنیم باز هم همه چیز جریان داره -حالا که باد ما را به هر سو بخواهد خواهد برد- حالا باید چی‌کار کنیم. حالا می‌تونیم کمی با آرامش بیش‌تری به دور و برمون نگاه کنیم. می‌تونیم اگر از کنار کسی رد شدیم و دیدیم داره غرق می‌شه دست‌اش رُ بگیریم و به‌اش بگیم پاشو وایستا جانم! این آب که عمقی نداره! تا کی می‌خوای از ترس غرق شدن فرصت تماشا رُ از دست بدی؟!

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر

خیلی ممنون که می‌خوای یه چیزی بگی، حتا اگر می‌خوای فحش هم بدی خیلی ممنون

قدیمی

به معتادها

خودتون انتخاب کنید شلاق چند دهم بزنم؟ پنج دهم داریم. هفت دهم هم داریم که البته دردش بیش‌تره [بچه به شدت ترسیده و قاچ خربزه از دست‌اش می‌افت...

ناآرام

ناآرام

خوراک

آمار

نوشته‌های بیش‌تر دیده شده

دوست داشتنی

گذشتگان

پیوندها

جستجوی این وبلاگ

تماس

naaraamblog dar yahoo dat kam
Powered By Blogger
Add to Google
با پشتیبانی Blogger.